deathly

/ˈdeθli//ˈdeθli/

معنی: مهلک، فانی، مرگ وار
معانی دیگر: مرگسان، مرگ مانند، میت وار، شدیدا، بسیار، به طور وخیم، کشنده، مرگبار، مرگ آور (بیشتر می گویند: deadly)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: deathlier, deathliest
(1) تعریف: causing death; fatal; lethal.
مشابه: deadly, killing, lethal

- He received a deathly blow to the head.
[ترجمه گوگل] ضربه مرگباری به سرش خورد
[ترجمه ترگمان] ضربه مهلکی به سر او وارد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of, relating to, or resembling death.

- The announcement met with deathly silence.
[ترجمه گوگل] این اعلامیه با سکوت مرگباری مواجه شد
[ترجمه ترگمان] این خبر با سکوتی مرگبار مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: deathliness (n.)
(1) تعریف: in the manner of death.
مشابه: deadly

- They stood deathly still, praying they would not be seen.
[ترجمه گوگل] آنها در حالت مرگ ایستاده بودند و دعا می کردند که دیده نشوند
[ترجمه ترگمان] همه ساکت بودند و دعا می کردند که کسی آن ها را نبینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to an extreme degree; very.

- He appears to be deathly averse to hard work.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد که او به شدت از کار سخت بیزار است
[ترجمه ترگمان] او به نظر می رسد که از کاره ای سخت مخالف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm deathly afraid of spiders.
[ترجمه گوگل] من به شدت از عنکبوت می ترسم
[ترجمه ترگمان] از عنکبوت می ترسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a deathly silence
سکوت مرگبار

2. he became deathly white
رنگش مثل مرده سفید شد.

3. she was deathly ill
او سخت بیمار بود.

4. her hands were deathly cold
دستانش مانند میت سرد بود.

5. She was deathly pale, and looked as if she might faint.
[ترجمه گوگل]او تا حد مرگ رنگ پریده بود و به نظر می رسید که ممکن است غش کند
[ترجمه ترگمان]فانی به طرز مرگباری رنگ پریده بود و به نظر می رسید که دارد غش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The deserted village was filled with a deathly silence.
[ترجمه گوگل]روستای متروک مملو از سکوتی مرگبار بود
[ترجمه ترگمان]دهکده متروک با سکوتی مرگبار پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There was a deathly hush after she made the announcement.
[ترجمه گوگل]پس از اعلام این خبر، سکوت مرگباری وجود داشت
[ترجمه ترگمان]بعد از این که خبر را اعلام کرد سکوتی مرگبار حک مفرما شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. After he had spoken, a deathly silence/hush fell on the room.
[ترجمه گوگل]پس از صحبت او، سکوت/سکوت مرگباری بر اتاق حاکم شد
[ترجمه ترگمان]بعد از این که او صحبت کرد سکوت مرگباری بر اتاق حک مفرما شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Bernadette turned deathly pale.
[ترجمه گوگل]برنادت به شدت رنگ پریده شد
[ترجمه ترگمان]برنادت به طرز مرگباری سفید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She turned a deathly shade of white when she heard the news.
[ترجمه گوگل]او با شنیدن این خبر رنگ سفید مرگباری به خود گرفت
[ترجمه ترگمان]وقتی این خبر را شنید، رنگش به طرز مرگباری سفید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A deathly silence hung over the town.
[ترجمه گوگل]سکوت مرگباری بر شهر حاکم بود
[ترجمه ترگمان]سکوتی مرگبار بر فراز شهر حک مفرما شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The deathly pallor of her skin had been replaced by the faintest flush of color.
[ترجمه گوگل]رنگ پریدگی مرگبار پوست او جای خود را به کمرنگ ترین برافروختگی داده بود
[ترجمه ترگمان]پریدگی رنگ پوستش با سرخی کم رنگی چهره اش عوض شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The deathly pallor of her skin was frightening.
[ترجمه گوگل]رنگ پریدگی مرگبار پوست او ترسناک بود
[ترجمه ترگمان]رنگ پریدگی مرگبار پوستش ترسناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sharon went deathly pale and looked as if she might faint.
[ترجمه گوگل]شارون به شدت رنگ پریده شد و به نظر می رسید که ممکن است بیهوش شود
[ترجمه ترگمان]رزاف شارن ناگهان رنگش پرید و به نظر می رسید که ممکن است غش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A deathly hush fell over the room.
[ترجمه گوگل]سکوت مرگباری روی اتاق فرود آمد
[ترجمه ترگمان]سکوتی مرگبار در اتاق حک مفرما شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مهلک (صفت)
noxious, disastrous, fatal, deadly, mortal, pernicious, baneful, lethal, feral, deathly, pestilent

فانی (صفت)
finite, transitory, mortal, fugitive, transient, passing, deathly, ephemera, inconstant, perishable

مرگ وار (قید)
deathly

انگلیسی به انگلیسی

• lethal; of death
in a deathlike manner; deadly
deathly is used to describe something that is as cold, pale, or quiet as a dead person. attributive adjective here but can also be used as a submodifier. e.g. her feet were deathly cold.

پیشنهاد کاربران

مرگبار
Very
Utterly
Resembling death
That one particular bar had a certain deathly charm

بپرس