صفت ( adjective )
حالات: dearer, dearest
حالات: dearer, dearest
• (1) تعریف: loved or precious.
• مترادف: beloved, cherished, loved, precious, treasured
• مشابه: darling, favorite, intimate, old, pet, sweet
• مترادف: beloved, cherished, loved, precious, treasured
• مشابه: darling, favorite, intimate, old, pet, sweet
- She's a dear friend whom I've known for years.
[ترجمه داوود] او یار من است که میشناسم|
[ترجمه Maryam] I know fairy tales come true because I have you goodnight my dear|
[ترجمه گوگل] او دوست عزیزی است که سال هاست او را می شناسم[ترجمه ترگمان] او دوست من است که سال ها است او را می شناسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (cap.) used as a conventional greeting that opens a letter.
- "Dear Mr. Flynn," the letter began.
[ترجمه ساره علوی] نامه اینطور شروع شد: �آقای فلین عزیز�|
[ترجمه گوگل] نامه شروع شد: «آقای فلین عزیز[ترجمه ترگمان] آقای فلین عزیز \"نامه شروع شد\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: expensive or excessive.
• مترادف: costly, expensive, high, steep
• متضاد: cheap
• مشابه: excessive, exorbitant, extravagant, fancy, immoderate, valuable
• مترادف: costly, expensive, high, steep
• متضاد: cheap
• مشابه: excessive, exorbitant, extravagant, fancy, immoderate, valuable
- I paid a dear price for that carpet.
[ترجمه گوگل] من برای آن فرش بهای گرانی پرداختم
[ترجمه ترگمان] من بهای گران بهای آن فرش را دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من بهای گران بهای آن فرش را دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: ardent; heartfelt.
• مترادف: ardent, heartfelt
• مشابه: earnest, fervent, sincere
• مترادف: ardent, heartfelt
• مشابه: earnest, fervent, sincere
- It was her dearest wish that her son should make a success of the family business.
[ترجمه گوگل] این عزیزترین آرزوی او بود که پسرش در تجارت خانوادگی موفق شود
[ترجمه ترگمان] بهترین آرزوی او این بود که پسرش موفقیت خانواده را به موفقیت برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بهترین آرزوی او این بود که پسرش موفقیت خانواده را به موفقیت برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a good or generous person.
• مترادف: sweetheart, sweetie
• مشابه: honey
• مترادف: sweetheart, sweetie
• مشابه: honey
- Be a dear and clear the table for me.
[ترجمه علی] مودب باش و این میز رو برام تمیز کن|
[ترجمه :)] مودب باش و این میز رو برام صاف کن|
[ترجمه گوگل] عزیز باش و سفره را برای من صاف کن[ترجمه ترگمان] برای من این میز را روشن و روشن کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My Aunt Rose is such a dear; she remembers all my birthdays.
[ترجمه گوگل] عمه رز من خیلی عزیز است او تمام تولدهای من را به یاد می آورد
[ترجمه ترگمان] خاله رز من خیلی دوست داشتنیه همه birthdays رو یادش میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خاله رز من خیلی دوست داشتنیه همه birthdays رو یادش میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a person who is loved or thought of fondly by the person speaking (often used as an affectionate form of address).
• مترادف: beloved, darling, honey, sweetheart, sweetie, truelove
• مشابه: jewel
• مترادف: beloved, darling, honey, sweetheart, sweetie, truelove
• مشابه: jewel
- May I help you with that, dear?
[ترجمه گوگل] میتونم در این مورد کمکت کنم عزیزم؟
[ترجمه ترگمان] عزیزم، می توانم کمکی به تو بکنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عزیزم، می توانم کمکی به تو بکنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My dear, you need to take a rest.
[ترجمه Hana] عزیز من تو باید استراحت کنی|
[ترجمه گوگل] عزیزم باید استراحت کنی[ترجمه ترگمان] عزیزم، تو باید استراحت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
حالات: dearer, dearest
حالات: dearer, dearest
• (1) تعریف: dearly; affectionately.
• مترادف: affectionately
• مترادف: affectionately
- He sat at her bedside and spoke dear to her.
[ترجمه گوگل] کنار تختش نشست و با او صحبت کرد
[ترجمه ترگمان] کنار تخت او نشست و برایش عزیز صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کنار تخت او نشست و برایش عزیز صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: at a great expense.
- The house was bought quite dear.
[ترجمه محمد] خانه بسیارگران خریده شده بود|
[ترجمه :)] خانه بسیار گران خریده بود|
[ترجمه گوگل] خونه خیلی عزیز خریده شد[ترجمه ترگمان] خانه بسیار گران خریده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف ندا ( interjection )
مشتقات: dearly (adv.), dearness (n.)
مشتقات: dearly (adv.), dearness (n.)
• : تعریف: used to express astonishment, dismay, or the like.
• مترادف: heavens, my
• مشابه: darn
• مترادف: heavens, my
• مشابه: darn
- Oh, dear! What did you do next?
[ترجمه گوگل] اوه عزیزم! بعدش چیکار کردی؟
[ترجمه ترگمان] آه، خدای من! بعدش چیکار کردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آه، خدای من! بعدش چیکار کردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید