قبول کردن، مدیریت یا برخورد با یک وضعیت یا مشکل.
... [مشاهده متن کامل]
به طور استعاری، این اصطلاح به معنای مواجهه و حل یک وضعیت چالش برانگیز یا به سادگی تحمل یک وضعیت ناخوشایند است.
مثال؛
مترادف: Handle it, cope with it, manage it
متضاد: Avoid it, ignore it, evade it
سر و کله زدن، دست و پنجه نرم کردن، دوام آوردن، تحمل کردن یا کنار اومدن با شرایطی که اصولا قابل تحمل نیست و درست شدنش هم دست ما نیست.
It means you keep trying to solve problems in that situation. You don't quit, but you also don't solve the problem.
... [مشاهده متن کامل]
2 - It means continuing to survive or to try, usually at difficult situation.
... [مشاهده متن کامل]
همینی که هست
باهاش روبرو شو
یه خاکی به سرش بریزم
فقط میخوام باهاش کنار بیام .
@لَنگویچ
سر و کار داشتن
باهاش کنار بیا، بهش رسیدگی کن، حل وفصلش کن، مدیریتش کن، بپذیرش، با هاش ( کسی ) در بیفت، باهاش رابطه برقرار کن،