deaden

/ˈdedn̩//ˈdedn̩/

معنی: بی جان شدن، بی حس و بی روح کردن
معانی دیگر: دلگیر و غم آفرین کردن، از نشاط (یا شدت یا نیروی چیزی) کاستن، ملالت آور کردن، (درد) کشتن، بی حس کردن، کرخ کردن یا شدن، خرف کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: deadens, deadening, deadened
(1) تعریف: to make the nerves insensitive to.
مترادف: numb
مشابه: abate, alleviate, anesthetize, blunt, diminish, drug, dull, hebetate, lessen, mitigate, reduce, soothe, suppress

- This pill will deaden the pain.
[ترجمه گوگل] این قرص درد را کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان] این قرص درد رو باطل می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to muffle against sound.
مترادف: muffle
مشابه: dull, mute, smother

- They put up special panels to deaden the noise.
[ترجمه گوگل] آنها پانل های ویژه ای را برای کاهش سر و صدا نصب می کنند
[ترجمه ترگمان] در را باز می کنند تا سر و صدا را بسازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make less active or lively.
مترادف: blunt, devitalize
متضاد: enliven, quicken
مشابه: abate, check, damp, dampen, diminish, dull, enfeeble, lessen, moderate, reduce, repress, stifle, subdue, suppress, weaken

- The arrival of the landlord deadened the party.
[ترجمه گوگل] آمدن صاحبخانه مهمانی را مرده کرد
[ترجمه ترگمان] ورود کاروانسرا دار خانه را خاموش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to deaden a blow
از شدت ضربه کاستن

2. drugs that deaden pain
داروهایی که درد را می کشند

3. He was given drugs to deaden the pain.
[ترجمه گوگل]برای کاهش درد به او دارو داده بودند
[ترجمه ترگمان]بهش دارو داده تا درد رو بکشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Too many rules might deaden creativity.
[ترجمه گوگل]قوانین بیش از حد ممکن است خلاقیت را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از قوانین ممکن است معکوس شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We can deaden the noise of the room with thick walls.
[ترجمه آرسام] ما می توانیم سر و صدای اتاق را با دیوارهای ضخیم از بین ببریم.
|
[ترجمه گوگل]می توانیم با دیوارهای ضخیم سر و صدای اتاق را خاموش کنیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم صدای اتاق را با دیواره ای ضخیم بکشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Thick walls deaden the noise from the street.
[ترجمه گوگل]دیوارهای ضخیم صدای خیابان را از بین می برد
[ترجمه ترگمان]دیواره ای ضخیم، سر و صدا از خیابان بیرون زده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He needs morphine to deaden the pain in his chest.
[ترجمه آرسام] او برای از بین بردن درد سینه به مورفین نیاز دارد.
|
[ترجمه گوگل]او برای کاهش درد قفسه سینه به مورفین نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]به مرفین احتیاج دارد تا درد را از سینه اش بیرون بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Double glazing has helped to deaden the noise from the motorway.
[ترجمه گوگل]شیشه های دو جداره به کاهش صدای بزرگراه کمک کرده است
[ترجمه ترگمان]لعاب مضاعف به بی اثر کردن سر و صدای بزرگراه کمک کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Laughter here might anaesthetize our feelings, deaden us to the moral issue.
[ترجمه گوگل]خنده در اینجا ممکن است احساسات ما را بیهوش کند و ما را به مسائل اخلاقی بیهوده کند
[ترجمه ترگمان]خنده در اینجا ممکن است احساسات ما را تحت تاثیر قرار دهد و ما را به مساله اخلاقی محدود کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He drank alcohol to deaden the pain.
[ترجمه hr] الکل مینوشید تا دردش را کم کند
|
[ترجمه گوگل]او برای کاهش درد مشروبات الکلی نوشید
[ترجمه ترگمان]الکل می نوشید تا درد را بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Alcohol serves to deaden feelings which the individual can not manage, or wishes to avoid.
[ترجمه گوگل]الکل باعث از بین بردن احساساتی می شود که فرد نمی تواند آنها را کنترل کند یا می خواهد از آنها اجتناب کند
[ترجمه ترگمان]الکل برای بی اثر کردن احساسات عمل می کند که فرد نمی تواند مدیریت کند و یا بخواهد از آن اجتناب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Two of these pills will deaden the ache.
[ترجمه گوگل]دو عدد از این قرص ها درد را از بین می برد
[ترجمه ترگمان]دوتا از این قرص ها درد رو باطل می کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To deaden, as to feelings or moral scruples; callous.
[ترجمه گوگل]مرده کردن، از نظر احساسات یا ظلم های اخلاقی بی احساس
[ترجمه ترگمان]بی جان کردن، مثل احساسات یا scruples اخلاقی، بی عاطفه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her feet were deaden with cold.
[ترجمه گوگل]پاهایش از سرما مرده بود
[ترجمه ترگمان]پاهایش بی حس شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The tender committee have not set bidding deaden yet.
[ترجمه گوگل]کمیته مناقصه هنوز موعد مناقصه تعیین نکرده است
[ترجمه ترگمان]این کمیته حساس هنوز اسیر شدن نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی جان شدن (فعل)
deaden

بی حس و بی روح کردن (فعل)
deaden

تخصصی

[برق و الکترونیک] تضعیف و کم کردن

انگلیسی به انگلیسی

• diminish, alleviate; anesthetize, numb; make less lively; become dead; kill; make soundproof; make vapid, deprive of alcohol (such as wine)
if something deadens a feeling or sound, it makes it less strong or loud.

پیشنهاد کاربران

/ˈdɛdən/ ( دِدِن )
کاهش شدت یا قدرت چیزی؛ بی حس کردن یا کم کردن اثر یک احساس، نیرو یا انرژی.
مترادف: numb, stifle, dull, blunt, suppress, desensitize, benumb, anaesthetize, harden
مثال؛
"Ether was used to deaden the pain. "
...
[مشاهده متن کامل]

"Diabetes can deaden the nerve endings. "
"The syllabus has deadened the teaching process. "
"Laughter might deaden us to the moral issue. "
جزئیات اضافه:
واژه "deaden" می تواند در زمینه های پزشکی، روان شناسی، و حتی طراحی صوتی به کار رود.
در پزشکی، "deaden" اغلب به کاهش درد یا حساسیت اشاره دارد، مانند استفاده از داروهای بی حس کننده.
در ارتباطات، این اصطلاح ممکن است به کاهش تأثیر یک پیام یا احساس اشاره داشته باشد.
در مهندسی صوت، "deaden" به کاهش شدت صدا یا ایجاد عایق صوتی اشاره دارد.

1. ( درد ) ارام کردن. تسکین دادن 2. ( صدا ) خفه کردن. گرفتن 3. کاستن از. ضعیف کردن. سست کردن 4. فرو نشاندن. از شور انداختن. سرد کردن 5. نسبت به چیزی بی تفاوت یا بی اعتنا کردن
مثال:
surgeons tried to deaden the pain
...
[مشاهده متن کامل]

جراحان تلاش می کردند درد را تسکین بدهند.
the wood paneling deadened any noise
پنلها و صفحات چوبی هر سر و صدایی را می گیرد.

کاستن شدت یا اثر یا قدرت چیزی
بی حس کردن to make a feeling or sound less strong
medicine to deaden the pain