🔸 معادل فارسی:
• از پا افتاده
• خسته و بی جان
• در محاوره: �له شدم� یا �از خستگی بی هوش شدم�
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( اصلی – محاوره ای ) :** بسیار خسته بودن، به حدی که ایستادن یا ادامه دادن سخت شود.
... [مشاهده متن کامل]
- مثال: *After working all night, I was dead on my feet. *
بعد از کار شبانه، من **از پا افتاده بودم**.
2. ** ( ادبی – استعاری ) :** نماد فرسودگی کامل جسمی یا روانی، در حالی که هنوز ایستاده یا ادامه می دهد.
- مثال: *She kept going though she was dead on her feet. *
او ادامه داد، هرچند **از خستگی بی جان بود**.
- - -
🔸 مترادف ها:
exhausted – worn out – drained – fatigued – spent
• از پا افتاده
• خسته و بی جان
• در محاوره: �له شدم� یا �از خستگی بی هوش شدم�
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( اصلی – محاوره ای ) :** بسیار خسته بودن، به حدی که ایستادن یا ادامه دادن سخت شود.
... [مشاهده متن کامل]
- مثال: *After working all night, I was dead on my feet. *
بعد از کار شبانه، من **از پا افتاده بودم**.
2. ** ( ادبی – استعاری ) :** نماد فرسودگی کامل جسمی یا روانی، در حالی که هنوز ایستاده یا ادامه می دهد.
- مثال: *She kept going though she was dead on her feet. *
او ادامه داد، هرچند **از خستگی بی جان بود**.
- - -
🔸 مترادف ها:
خیلی بدنم کوفته است