deactivate

/ˌdiˈæktɪˌvet//ˌdiːˈæktɪveɪt/

معنی: از اثر انداختن، بی اثر کردن، ناکنش ور کردن، بی خاصیت کردن
معانی دیگر: خنثی کردن، از کار انداختن (به ویژه بمب و چیزهای مخرب)، (واحد نظامی را از حالت آمادگی رزمی) به حالت ذخیره درآوردن، نافعال کردن، نا کنشگر کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: deactivates, deactivating, deactivated
مشتقات: deactivation (n.), deactivator (n.)
(1) تعریف: to make inactive or inoperative.
مشابه: disable

(2) تعریف: to put on inactive military status.
متضاد: activate

جمله های نمونه

1. The intention was simple, to destroy or deactivate any cancer cells in my body.
[ترجمه گوگل]هدف ساده بود، نابود کردن یا غیرفعال کردن هر سلول سرطانی در بدنم
[ترجمه ترگمان]هدف ساده بود، تخریب یا خنثی کردن هر سلول سرطانی در بدن من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Do you know how to deactivate the alarm?
[ترجمه گوگل]آیا می دانید چگونه زنگ هشدار را غیرفعال کنید؟
[ترجمه ترگمان]میدونی چطور دزدگیر رو غیرفعال کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Are you sure you want to deactivate all alerts for { 0 }?
[ترجمه گوگل]آیا مطمئن هستید که می خواهید همه هشدارها را برای { 0 } غیرفعال کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا مطمئنید که می خواهید همه هشدارها را برای { ۰ } غیرفعال کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Skull Squadron,(Sentence dictionary) deactivate Shadow Devices and fall back to Space Station Liberty.
[ترجمه گوگل]Skull Squadron، (فرهنگ جمله ها) Shadow Devices را غیرفعال می کند و به ایستگاه فضایی لیبرتی بازمی گردد
[ترجمه ترگمان]اسکادران جمجمه، (فرهنگ لغت): دستگاه های سایه را غیرفعال کنید و به ایستگاه فضایی آزادی برگردید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Did your men deactivate the hyperdrive on the Millennium Falcon?
[ترجمه گوگل]آیا مردان شما هایپردرایو را در Millennium Falcon غیرفعال کردند؟
[ترجمه ترگمان]افراد شما سرعت نور رو از \"فالکن\" غیرفعال کردند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Deactivate the attack flag so your troops can go everywhere.
[ترجمه گوگل]پرچم حمله را غیرفعال کنید تا نیروهای شما بتوانند به همه جا بروند
[ترجمه ترگمان]پرچم حمله را ببندید تا نیروهای شما بتوانند هر جا که هستند حرکت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The bomb squad were titled in to deactivate the car bomb.
[ترجمه گوگل]گروه بمب گذاری برای غیرفعال کردن ماشین بمب گذاری شده عنوان شده بود
[ترجمه ترگمان]این تیم خنثی سازی بمب با عنوان \"خنثی کردن بمب ماشینی\" مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Can I deactivate someday, or is this a permanent state of being?
[ترجمه گوگل]آیا می توانم روزی غیرفعال کنم یا این حالت دائمی است؟
[ترجمه ترگمان]می تونم یه روزی deactivate کنم یا این یه حالت دائمی باشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Deactivate all accounts and network access of terminated employees.
[ترجمه گوگل]غیرفعال کردن تمام حساب ها و دسترسی به شبکه کارکنان خاتمه یافته
[ترجمه ترگمان]تمام حساب ها و دسترسی شبکه به کارمندان پایان یافته را تایید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To deactivate the key combination for ToggleKeys, click Settings.
[ترجمه گوگل]برای غیرفعال کردن ترکیب کلید برای ToggleKeys، روی تنظیمات کلیک کنید
[ترجمه ترگمان]برای غیرفعال کردن ترکیب کلید برای ToggleKeys، روی Settings کلیک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Roasting or chlorination could deactivate carbonaceous materials to eliminate theirs effects on recovering gold.
[ترجمه گوگل]بو دادن یا کلرزنی می تواند مواد کربنی را غیرفعال کند تا اثرات آنها بر بازیافت طلا را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]Roasting یا کلرینه شدن می تواند مواد کربنی را غیرفعال کرده و اثرات آن ها بر بازیابی طلا را حذف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Well explain how to deactivate debug mode later.
[ترجمه گوگل]خوب بعدا نحوه غیرفعال کردن حالت اشکال زدایی را توضیح دهید
[ترجمه ترگمان]خوب توضیح دهید که چگونه حالت اشکال زدایی را بعدا غیرفعال کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Press again the □∕⊙ button to deactivate the function.
[ترجمه گوگل]دوباره دکمه □∕⊙ را فشار دهید تا عملکرد غیرفعال شود
[ترجمه ترگمان]برای غیرفعال کردن عملکرد دکمه را فشار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To deactivate the key combination for StickyKeys, click Settings.
[ترجمه گوگل]برای غیرفعال کردن کلیدهای ترکیبی برای StickyKeys، روی تنظیمات کلیک کنید
[ترجمه ترگمان]برای غیرفعال کردن ترکیب کلید برای StickyKeys، روی Settings کلیک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Click % 1 to delete or deactivate an individual user's alerts.
[ترجمه گوگل]برای حذف یا غیرفعال کردن هشدارهای یک کاربر، % 1 را کلیک کنید
[ترجمه ترگمان]برای حذف یا غیرفعال کردن هشدارهای یک کاربر، روی % ۱ کلیک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از اثر انداختن (فعل)
break down, deactivate

بی اثر کردن (فعل)
nullify, undo, void, counteract, foil, deactivate, enervate

ناکنش ور کردن (فعل)
deactivate

بی خاصیت کردن (فعل)
deactivate, impoverish

تخصصی

[نساجی] بی اثر - خنثی - غیر فعال - خنثی سازی

انگلیسی به انگلیسی

• make inactive, render ineffective
if you deactivate a bomb or other explosive device, you make it harmless by removing the active part of it.

پیشنهاد کاربران

متضاد activate
غیر فعال کردن
از کار انداختن، بی اثر کردن، غیرفعال کردن

بپرس