فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: dazzles, dazzling, dazzled
حالات: dazzles, dazzling, dazzled
• (1) تعریف: to dim or confuse the vision of, by blinding light.
• مترادف: daze
• مشابه: blind, disorient, stun
• مترادف: daze
• مشابه: blind, disorient, stun
- Outside the cave, the sunlight dazzled us.
[ترجمه گوگل] بیرون غار، نور خورشید ما را خیره کرده بود
[ترجمه ترگمان] بیرون غار، نور خورشید ما را خیره می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیرون غار، نور خورشید ما را خیره می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to confound or greatly impress by brilliance, superior quality or performance, or the like.
• مترادف: bedazzle
• مشابه: amaze, astonish, astound, boggle, bowl over, flabbergast, impress, stagger, stun, surprise
• مترادف: bedazzle
• مشابه: amaze, astonish, astound, boggle, bowl over, flabbergast, impress, stagger, stun, surprise
- The boxer's quick footwork dazzled his opponent.
[ترجمه گوگل] حرکت سریع بوکسور حریف را خیره کرد
[ترجمه ترگمان] حرکات سریع boxer حریف او را گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حرکات سریع boxer حریف او را گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The opulence of the palace dazzles its many visitors.
[ترجمه گوگل] شکوه و عظمت این کاخ بینندگان بسیاری را خیره می کند
[ترجمه ترگمان] غنای قصر، مهمانان فراوانی را خیره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] غنای قصر، مهمانان فراوانی را خیره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her genius dazzled her professors.
[ترجمه گوگل] نبوغ او اساتیدش را خیره کرد
[ترجمه ترگمان] نبوغ او استادان او را خیره می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نبوغ او استادان او را خیره می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to shine or glitter brilliantly.
• مترادف: glitter
• مشابه: blaze, flare, glow, shine, sparkle
• مترادف: glitter
• مشابه: blaze, flare, glow, shine, sparkle
- The rubies dazzled in the light of the chandeliers.
[ترجمه گوگل] یاقوت ها در نور لوسترها خیره می شدند
[ترجمه ترگمان] The در نور چلچراغ ها چشم دوختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] The در نور چلچراغ ها چشم دوختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to excite admiration by being brilliant.
• مشابه: impress
• مشابه: impress
- Her talent simply dazzles.
[ترجمه گوگل] استعداد او به سادگی خیره می شود
[ترجمه ترگمان] استعداد او را خیره خیره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] استعداد او را خیره خیره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: of vision, to be overcome by bright light.
• مشابه: dim
• مشابه: dim
اسم ( noun )
مشتقات: dazzlingly (adv.), dazzler (n.)
مشتقات: dazzlingly (adv.), dazzler (n.)
• : تعریف: the act or quality of dazzling.
• مترادف: splendor
• مشابه: �lan, brilliance, flair, magnificence, pizazz, zing
• مترادف: splendor
• مشابه: �lan, brilliance, flair, magnificence, pizazz, zing
- The circus had dazzle and excitement.
[ترجمه گوگل] سیرک خیره و هیجان داشت
[ترجمه ترگمان] سیرک حیرت و هیجان را به خود مشغول کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سیرک حیرت و هیجان را به خود مشغول کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید