daze

/ˈdeɪz//deɪz/

معنی: خیرگی، ژولیده کردن، منجمد شدن، گیج کردن، خیره کردن
معانی دیگر: (با ضربه یا خبر بد و غیره) منگ کردن، مدهوش کردن، پژولیدن، گیجی، منگی، پژولش، مات و مبهوت کردن، غرق در شگفتی کردن، دراثرضربت یا سرما ویا نور زیادوغیره

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: dazes, dazing, dazed
(1) تعریف: to stun, as by a blow or shock.
مترادف: stagger, stun
مشابه: floor, shock, stupefy

- The punch dazed him, but he stayed on his feet.
[ترجمه گوگل] مشت گیجش کرد اما روی پاهایش ماند
[ترجمه ترگمان] مشت او را گیج کرد، اما روی پاهایش ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to confuse, as by blinding light; dazzle.
مترادف: confuse, dazzle, stun
مشابه: addle, bedazzle, befuddle, bewilder, blind, discombobulate, disorient, muddle

- The brilliant flash of the explosion dazed us.
[ترجمه گوگل] برق درخشان انفجار ما را مبهوت کرد
[ترجمه ترگمان] برق درخشان انفجار ما را گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: dazedly (adv.)
• : تعریف: a state of being stunned or confused.
مترادف: stupor
مشابه: confusion, fluster, fog, muddle, shock, trance

- He walked around in a daze after hearing about the accident.
[ترجمه گوگل] بعد از شنیدن خبر تصادف، گیج و مبهوت راه می‌رفت
[ترجمه ترگمان] او بعد از شنیدن این حادثه، گیج و منگ به اطراف قدم گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. when they brought her in she was still in a daze
هنگامی که او را آوردند هنوز در حالت گیجی بود.

2. The severity of the blow dazed the fighter and led to his defeat.
[ترجمه گوگل]شدت ضربه مبارز را مات و مبهوت کرد و منجر به شکست او شد
[ترجمه ترگمان]شدت ضربه، مبارز را مبهوت ساخت و منجر به شکست او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. When he ventured out of the house at night, the child was dazed by the noise and the lights.
[ترجمه گوگل]وقتی شبانه از خانه بیرون آمد، کودک از سر و صدا و نور مبهوت شد
[ترجمه ترگمان]شب که از خانه بیرون رفت، بچه گیج از صدای و صدا گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Dazed by the flashlight, Maria blundered down the steps.
[ترجمه گوگل]ماریا که از چراغ قوه مات و مبهوت شده بود، پله ها را به اشتباه پایین آورد
[ترجمه ترگمان]ماریا که از نور چراغ قوه گیج شده بود از پله ها پایین آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I reeled round in a daze.
[ترجمه گوگل]مات و مبهوت چرخیدم
[ترجمه ترگمان]سرم گیج رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I've been in a complete daze since hearing the news.
[ترجمه گوگل]از زمانی که این خبر را شنیدم در گیجی کامل بودم
[ترجمه ترگمان]از شنیدن اخبار کاملا گیج شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I've been in a complete daze since hearing the sad news.
[ترجمه گوگل]از زمانی که این خبر غم انگیز را شنیدم کاملاً در گیج بودم
[ترجمه ترگمان]از شنیدن خبره ای غم انگیز کاملا گیج شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She wandered round in a daze, not quite sure what to do.
[ترجمه گوگل]او با گیج سرگردان بود، کاملاً مطمئن نبود که چه باید بکند
[ترجمه ترگمان]او گیج و منگ به گردش رفته بود و نمی دانست چه باید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was wandering around in a daze this morning.
[ترجمه گوگل]او امروز صبح با گیج در اطراف سرگردان بود
[ترجمه ترگمان]امروز صبح گیج و منگ مشغول پرسه زدن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Patrick walked down the stairs in a daze.
[ترجمه گوگل]پاتریک با تعجب از پله ها پایین رفت
[ترجمه ترگمان]پاتریک با گیجی از پله ها پایین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The next few hours were spent in a daze while Lucy tried to disentangle the confusion in her bewildered mind.
[ترجمه گوگل]چند ساعت بعد در حالی سپری شد که لوسی سعی داشت سردرگمی را در ذهن گیج‌شده‌اش حل کند
[ترجمه ترگمان]چند ساعت بعد، وقتی لوسی سعی کرد گیج و سردرگم او را از هم جدا کند، چند ساعت دیگر را با گیجی سپری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Charles wandered the streets in a daze.
[ترجمه گوگل]چارلز مات و مبهوت در خیابان ها پرسه می زد
[ترجمه ترگمان]چارلز گیج و منگ در خیابان پرسه می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I moved as if in a daze through the emergency room.
[ترجمه گوگل]انگار گیج شده بودم توی اورژانس حرکت کردم
[ترجمه ترگمان]طوری حرکت کردم که انگار با گیجی در اتاق اورژانس هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He lay in a dreamlike daze, utterly unable to distinguish between real and false memories.
[ترجمه گوگل]او در گیجی رویایی دراز کشیده بود و کاملاً قادر به تشخیص خاطرات واقعی و دروغین نبود
[ترجمه ترگمان]او با خیرگی رویا گونه دراز کشیده بود و مطلقا قادر به تشخیص بین خاطرات واقعی و واقعی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Claudia followed him in a daze.
[ترجمه گوگل]کلودیا مات و مبهوت او را دنبال کرد
[ترجمه ترگمان]کلودیا با گیجی او را تعقیب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. In a kind of distracted daze, she stood on the sidelines as the police arrived and started asking questions.
[ترجمه گوگل]با نوعی گیجی حواس‌پرتی، وقتی پلیس رسید، در حاشیه ایستاد و شروع به پرسیدن کرد
[ترجمه ترگمان]با گیجی ناشی از حواس پرتی، هنگامی که پلیس وارد شد و شروع به پرسیدن سوال کرد، در حاشیه ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The rest of us sat in a daze.
[ترجمه گوگل]بقیه مات و مبهوت نشسته بودیم
[ترجمه ترگمان]بقیه ما هاج و واج نشسته بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Jenna lay in a daze, her whole being shaken.
[ترجمه گوگل]جنا مات و مبهوت دراز کشیده بود و تمام وجودش می لرزید
[ترجمه ترگمان]جنا هاج و واج ماند و تمام بدنش لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیرگی (اسم)
amazement, astonishment, daze, boldness, contrariness, disobedience, effrontery, impudence

ژولیده کردن (فعل)
confuse, embarrass, dishevel, daze, ruffle, bemuse, tangle

منجمد شدن (فعل)
daze, freeze, refrigerate, ice, glaciate

گیج کردن (فعل)
fluster, confuse, incommode, stun, addle, knock down, confound, distract, befuddle, stupefy, astonish, flummox, daze, flabbergast, bewilder, perplex, befog, besot, bemuse, muddle, fuzz, fox, petrify, fuddle, obfuscate, stump

خیره کردن (فعل)
amaze, astonish, blind, daze, dazzle, puzzle

انگلیسی به انگلیسی

• stupor, trance, bewilderment, confusion
dumbfound, confuse, bewilder; stun, shock
if you are in a daze, you feel confused or upset.
if you are dazed by a sudden injury or unexpected event, you are unable to think clearly.

پیشنهاد کاربران

۱. گیج کردن. منگ کردن ۲. بهت زده کردن. شگفت زده کردن. مات و مبهوت کردن ۳. گیجی ۴. بهت. حیرت
مثال:
a glancing blow dazed Gary
یک ضربه مورب گری را گیج و منگ کرد.
daze ( n ) ( deɪz ) in a daze =in a confused state, e. g. I've been in a complete daze since I heard the news. dazed ( adj ) ( deɪzd ) e. g. Survivors waited for the rescue boats, dazed and scared.
daze
گیج کردن
سردرگم وبهم ریخته
به نئشگی بعد از استعمال مواد مخدر هم می گویند
سردرگمی ، پریشانی
گیج کردن
مات و مبهوت
Enable to think clearly
منگ و گیج
حیران

بپرس