dawn on someone
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
برای کسی آشکار شدن؛ به ذهن رسیدن؛ دوزاری کسی افتادن؛ دریافتن؛ آگاهی یافتن
... [مشاهده متن کامل]
سپس حقیقت ویرانگری برای من آشکار شد.
این ایده که آنها هم دارای احساسات و حقوقی هستند هرگز به ذهن او نرسیده بود.
متن انتخابی: از #کلبه ی عمو تام، # اثر هرییت بیچر استو
جانی: میدونی، تازه حالیم شده که هرگز شنا نکردم. این یکی از کارهایی است که می خوام انجام بِدَم.
نیک: [بلند می شود و به میز تکیه می دهد]. مرد جوان، در قاموس شفاف جوانی چنین کلمه ای وجود ندارد. شنا برای افراد بیکار و الّاف است.
گفتگوی انتخابی: از نمایشنامه ی #تعطیلات، # اثر فیلیپ بری
هویدا شدن
دوهزاریِ کسی افتادن
تازه متوجه شدن، تازه فهمیدن
برای اولین بار متوجه شدم که تمام مدت حق با سارا بود.
آگاه شدن - بتدریج روشن شدن