dawn

/ˈdɒn//dɔːn/

معنی: سپیده، اغاز، سپیده دم، فجر، سحر، سحرگاه، بامداد، اغاز شدن
معانی دیگر: پگاه، پیشتاب، شبگیر، غلس، (هنگام) طلوع آفتاب، آغاز (هر چیز)، شروع، سرآغاز، طلیعه، ظهور، پدیداری، عنفوان، شباب، (خورشید) دمیدن، سپیده زدن، سحر شدن، برآمدن (آفتاب)، تیغ کشیدن (آفتاب)، آغاز شدن، ظاهر شدن، پدیدار شدن، (معمولا با: on یا upon) پی بردن، آگاه شدن، اسم خاص مونث، طلوع

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the first daylight in the morning, or the time at which it occurs.
مترادف: cockcrow, daybreak, light, morn, morning, sunrise, sunup
متضاد: nightfall, sunset
مشابه: daylight, prime, twilight

(2) تعریف: the first appearance or beginning of something long-lasting.
مترادف: advent, birth
متضاد: end, twilight
مشابه: appearance, arrival, aurora, beginning, commencement, emergence, genesis, germ, inception, morning, onset, outset, rise, start

- The dawn of the new century.
[ترجمه گوگل] طلوع قرن جدید
[ترجمه ترگمان] سپیده دم قرن جدید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: dawns, dawning, dawned
(1) تعریف: to start to become light in the morning.
مشابه: begin, brighten, commence, lighten

- The day dawned bright and clear.
[ترجمه S.R] روز سپیده دم بود و هوا روشن و تمیز بود
|
[ترجمه سمی] سپیده دم تمیز و درخشان بود.
|
[ترجمه گوگل] روز روشن و روشن طلوع کرد
[ترجمه ترگمان] روز روشن و روشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to start to grow; begin to develop.
مشابه: appear, arise, begin, come, commence, originate, rise, set in, start

- A new age dawned with the invention of the printing press.
[ترجمه گوگل] عصر جدیدی با اختراع ماشین چاپ آغاز شد
[ترجمه ترگمان] عصر جدیدی با اختراع دستگاه چاپ آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to come into one's mind as something newly realized or understood.
مشابه: come to, hit, occur to, strike

- Has it ever dawned on you that you could be wrong?
[ترجمه گوگل] آیا تا به حال متوجه شده اید که ممکن است اشتباه کنید؟
[ترجمه ترگمان] تا حالا به ذهنت خطور کرده که ممکنه اشتباه کرده باشی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It never dawned on me that we could solve the problem in that way.
[ترجمه گوگل] هیچ وقت فکر نمی کردم که بتوانیم مشکل را از این طریق حل کنیم
[ترجمه ترگمان] هرگز به ذهنم خطور نکرد که بتوانیم این مشکل را به این روش حل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We'd been arguing for some time when it finally dawned that we were saying essentially the same thing.
[ترجمه گوگل] مدتی بود که با هم دعوا می کردیم که بالاخره معلوم شد که اساساً همین را می گوییم
[ترجمه ترگمان] مدتی بود که بحث می کردیم، اما بالاخره معلوم شد که ما در اصل همین حرف را می زنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. dawn verging into daylight
سحرگاهی که دارد روز روشن می شود

2. dawn chorus
(ادبی) آواز پگاهی پرندگان،سحرخوانی پرندگان

3. the dawn of the space age
سرآغاز عصر فضا

4. ever since the dawn of history, man has tried to fathom the universe
از بدو تاریخ تاکنون بشر کوشیده است که از دنیا سردر بیاورد.

5. he works from dawn to dusk, nor does he pause for rest
او از سحرگاه تا غروب کار می کند و برای استراحت هم مکث نمی کند.

6. we feasted until dawn
تا سحر سورچرانی کردیم.

7. at the crack of dawn
درست هنگام سحر

8. at the peep of dawn
در فلق،آغاز سحر

9. he gets up at dawn and chants religious songs
سحرگاه بیدار می شود و سرود مذهبی تلاوت می کند.

10. the fast lasted from dawn to dusk
روزه از سحر تا غروب ادامه داشت.

11. their jubilation lasted until dawn
جشن و سرور آنها تا پگاه طول کشید.

12. aunt turan gets up at dawn and says her namaz (offers her prayers)
عمه توران سپیده دم بلند می شود و نمازش را می خواند.

13. gradually the truth began to dawn on him
کم کم واقعیت برایش آشکار شد.

14. i moan from midnight to dawn
نیمه شب تا سحر ناله ها دارم.

15. last night, i stayed awake until dawn
دیشب تا سحر بیدار ماندم.

16. he said that the troops would begin to march at the crack of dawn
او گفت که هنگام برآمدن خورشید لشگریان راه پیمایی را آغاز خواهند کرد.

17. The dawn was filled with the sound of birds.
[ترجمه گوگل]سپیده دم پر بود از صدای پرندگان
[ترجمه ترگمان]سپیده پر از صدای پرندگان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Time has traveled into fragmentary memories of the dawn and then melt into one wipe mist.
[ترجمه گوگل]زمان به خاطرات تکه تکه سپیده دم رفته و سپس در یک غبار پاک شده ذوب شده است
[ترجمه ترگمان]زمان به مرور خاطرات از هم می پاشد و بعد در مه محو می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Dawn is well qualified for her new role.
[ترجمه گوگل]داون برای نقش جدیدش واجد شرایط است
[ترجمه ترگمان]دان به دلیل نقش جدیدش به خوبی صلاحیت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. We were woken at dawn by a cock crowing repeatedly.
[ترجمه گوگل]سحرگاه با بانگ خروسی که مکرراً صدایمان می کند از خواب بیدار شدیم
[ترجمه ترگمان]ما از خواب بیدار شدیم و با صدای هوهوی یک خروس از خواب بیدار شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. However long the night, the dawn will break.
[ترجمه گوگل]هر چقدر هم که شب طولانی باشد، سحر خواهد شد
[ترجمه ترگمان]با این همه شب، سپیده دمید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The infantry began to deploy at dawn.
[ترجمه گوگل]پیاده نظام در سحر شروع به استقرار کرد
[ترجمه ترگمان]پیاده نظام سپیده دم شروع به حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. We arrived in Sydney as dawn broke .
[ترجمه گوگل]با سپیده دم به سیدنی رسیدیم
[ترجمه ترگمان]هنگام طلوع آفتاب به سیدنی رسیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سپیده (اسم)
albumen, dawn, protein

اغاز (اسم)
prime, inception, beginning, dawn, getaway, alpha, start, commencement, birth, aurora, authorship, outset, exordium, preface, instep, jump-off, lead-off, venue

سپیده دم (اسم)
dawn, daybreak, aurora, cockcrow, daydawn, dayspring

فجر (اسم)
dawn, aurora

سحر (اسم)
bewitchment, conjuration, dawn, charm, aurora, daydawn, dayspring, magic, witchcraft, enchantment, sorcery, black art, witchery, black magic, incantation, brightening, thaumaturgy, theurgy, wizardry

سحرگاه (اسم)
dawn, daybreak, daydawn, dayspring, early morning, morn

بامداد (اسم)
dawn, morning, daybreak, forenoon

اغاز شدن (فعل)
dawn, begin

تخصصی

[زمین شناسی] سپیده دم نور ضعیفی که مناطق مختلف زمین را قبل از طلوع خورشید روشن می کند

انگلیسی به انگلیسی

• sunrise; appearance
become light; begin, start; become clear; start to understand
dawn is the time of day when light first appears in the sky, before the sun rises.
when a day dawns, the sky grows light after the night.
the dawn of a period of time or a situation is the beginning of it; a literary use.
if something is dawning, it is beginning to develop or appear; a literary use.
if a fact or idea dawns on you or dawns upon you, you realize it.

پیشنهاد کاربران

dawn آغاز
dawn of third nuclear age
آغاز سومین عصر هسته ای
1. سپیده دم. سحر. پگاه. فجر 2. اغاز. سراغاز. ظهور. پیدایش. طلیعه // 1. سپیده زدن. سپیده دمیدن. هوا روشن شدن. صبح شدن 2. به تدریج بر کسی اشکار شدن. کم کم پی بردن به. به ذهن کسی خطور کردن. به فکر کسی رسیدن 3. ( مجازی ) جوانه زدن
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
we got up at dawn
ما در سپیده دم و سحر بیدار شدیم.
the dawn of civilization
پیدایش و آغاز تمدن
Thursday dawned crisp and sunny
پنج شنبه خشک و افتابی آغاز شد.
a bright new future has dawned
یک آینده درخشان و جدید طلوع کرده
the reality dawned on him
حقیقت به تدریج بر او آشکار شد. / کم کم به حقیقت پی برد.

سَحَرگاه، بامداد
“Dawn” is often used metaphorically to represent the beginning of something or a new era.
اغلب به صورت استعاری برای نشان دادن آغاز چیزی یا یک دوره جدید استفاده می شود.
مثال؛
The dawn of a new day brings hope and possibilities.
...
[مشاهده متن کامل]

A writer might describe a character’s journey by saying, “At the dawn of his career, he faced many challenges. ”
A poet might use the phrase, “The dawn of love” to describe the beginning of a romantic relationship.

Become clear
Its never "dawned on "them that they re being annoying
هرگز به "ذهنشون خطور نمیکنه " که دارن باعث ازار میشن !!
به معنی به" ذهن خطور کردن" هم هست در جمله .
Day
دو معنا دارد. یکی زمان 24 ساعت مابین 12 یک شب تا 12 شب بعدی است. معنای دوم زمان مابین طلوع خورشید تا غروب آن است.
Dawn ( 6 am )
سپیده دم زمانی است که نور خورشید قبل از طلوع آن در آسمان پدیدار می شود.
...
[مشاهده متن کامل]


Morning ( 8 am )
صبح به معنای آغاز روز است. از سپیده دم تا نیم روز یا نیمه شب تا ظهر.
Sunrise / Sunup
طلوع خورشید زمانی از صبح است که خورشید شروع به بالا رفتن در آسمان می کند.
Noon/Midday ( 12 pm )
ظهر یا نیم روز به معنای وسط روز است.
Afternoon ( 3 pm )
بعد از ظهر از ساعت 12 ظهر آغاز و تا زمانی که خورشید پایین می رود ادامه دارد. ( از ظهر [12:00] تا عصر [18:00] )
Dusk/Twilight ( 5 pm )
گرگ میش زمانی است که بین روز و شب تاریکی جزئی وجود دارد. درست قبل آن که در عصر هوا کامل تاریک شود.
Evening ( 6 pm )
عصر بخشی از روز مابین بعد از ظهر و شب است. ( از لحظه غروب [18:00] تا نیمه شب [00:00] )
Night ( 9 pm )
شب زمان مابین غروب خورشید تا قبل از طلوع آن است.
Midnight ( 0 am )
نیمه شب به معنای میانه شب است. ( نصف شب [00:00] )

dawn
دمیدن ( روز )
The day being thought may never dawn on you
روزی که بهش فکر میکنی ممکنه هرگز بچشم نبینیش ( برتو ندمد )
👈🏿 واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : dawn 💎 تلفظ واژه: don ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: ( رنگ ) سرخ، ( رنگ ) طلوع ⭐ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : eosin/o
این ترانه رو حتما گوش کنید عالیه
Dusk till dawn
خب dawn یعنی بامداد همون اول صبح
و معنی طلوع میده مثله طلوع یک امپراتوری جدید
و خطور کردن هم معنی میده
Has it dawned on you maybe they want to betray us
ایا تا حالا بهت خطور کرده که شابد اونا به ما خیانت کنن
Dawnسپیده دم
Duskغروب ، گرگ ومیش
The crack of dawn=very earlyکله سحر
dawn on/ dawn up/ dawn upon
معلوم شدن ِ چیزی برای کسی
آشکار شدن چیزی برای کسی
فهمیدن چیزی
متوجه چیزی شدن
Around noon it dawned upon/ on me that I had never eaten breakfast
صبح خیلی زود
before sunrise
Dawn : دان
Down : دَاون
به دیدگاه بنده - دمیدن - معنیِ این واژه است به چراییِ هم ریشه بودن هر2زبان.
Zayn : im with you from dusk till dawn baby im right here
Dusk :منظور قسمتی از روز که داره وارد تاریکی میشه و خورشید میره خونشون و ماه میاد. انتهای بعد لز ظعر
Dawn : زمانی از روز که خورشید تازه داره خودشو نشون میده و طلوع میکنه
سلام به معنی سحرگاه، دم صبح و سحر هستش، break of dawn هم زمان طلوع فجر هست، مثال:
You can hear sound of roosters at dawn=میتوانید صدای خروس ها را در سحرگاه بشنوید.
I performed my morning prayer at break of dawn=من نماز صبح خود را در زمان طلوع فجر به جا اوردم ( انجام دادم )
...
[مشاهده متن کامل]

We got home at dawn time=ما وقت سحر به خانه رسیدیم
Dawn time is good time to think about theology =وقت سحر زمان خوبی برای تفکر درباره الهیات است.
موفق باشید!: )

خُروس خون. صبح الطلوع. تیغ آفتاب
سپیده دم
سپیده دم، حصر
the early morning
سپیده دم، بامداد
طلوع افتاب - سپیده دم
فهمیدن، به ذهن کسی رسیدن و خطور کردن، متوجهه شدن،
very early
sunrise
آشکار
پیدایش
سپیده دمان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس