daunting

/ˈdɒntɪŋ//ˈdɔːntɪŋ/

(adjective) دلهره آور، ترسناک، رعب آور، ترس انگیز، هولناک، وحشتناک، تشویش زا، مضطرب کنند، اضطراب آور

جمله های نمونه

1. They were faced with the daunting task of restoring the house.
[ترجمه گوگل]آنها با وظیفه دلهره آور بازسازی خانه روبرو بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها با وظیفه سخت بازسازی خانه مواجه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The trip seemed rather daunting for a young girl.
[ترجمه گوگل]این سفر برای یک دختر جوان بسیار دلهره آور به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]سفر به نظر کمی ترسناک می رسید برای یک دختر جوان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Travelling alone around the world is a daunting prospect.
[ترجمه گوگل]سفر به تنهایی در سراسر جهان یک چشم انداز دلهره آور است
[ترجمه ترگمان]مسافرت به تنهایی در سراسر جهان یک چشم انداز ترسناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She has the daunting task of cooking for 20 people every day.
[ترجمه e.ez] او هر روز وظیفه دلهره آور آشپزی برای 20 نفر را بر عهده دارد.
|
[ترجمه گوگل]او وظیفه دلهره آور این را دارد که هر روز برای 20 نفر آشپزی کند
[ترجمه ترگمان]او هر روز وظیفه آشپزی ۲۰ نفر را به عهده دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The government now faces the daunting task of restructuring the entire health service.
[ترجمه گوگل]دولت اکنون با وظیفه دلهره آور بازسازی کل خدمات بهداشتی مواجه است
[ترجمه ترگمان]دولت اکنون با وظیفه خطیر بازسازی کل خدمات بهداشتی مواجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He's got the daunting task of following in Ferguson's footsteps.
[ترجمه عمو مصطفی] او ( احتمالا اوله گونار سولسشر ) وظیفه دلهره آوری برای جا پای الکس فرگوسن گذاشتن داره
|
[ترجمه گوگل]او وظیفه دلهره آور این را دارد که راه فرگوسن را دنبال کند
[ترجمه ترگمان]او وظیفه daunting دنبال کردن پای فرگوسن را انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The task before us is a daunting one.
[ترجمه گوگل]وظیفه ای که پیش روی ماست، کار سختی است
[ترجمه ترگمان]وظیفه پیش از ما یک کار دلهره آور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The prospect of meeting the President is quite daunting.
[ترجمه گوگل]چشم انداز ملاقات با رئیس جمهور بسیار دلهره آور است
[ترجمه ترگمان]چشم انداز ملاقات رئیس جمهور بسیار وحشتناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Starting a new job can be a daunting prospect.
[ترجمه گوگل]شروع یک شغل جدید می تواند یک چشم انداز دلهره آور باشد
[ترجمه ترگمان]شروع یک شغل جدید می تواند یک چشم انداز ترسناک باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The immensity of the task is daunting.
[ترجمه گوگل]عظیم بودن کار دلهره آور است
[ترجمه ترگمان]عظمت این کار وحشتناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Prosecution lawyers face a daunting obstacle-race across uncharted territory.
[ترجمه گوگل]وکلای دادستان با یک مسابقه موانع دلهره آور در سراسر قلمرو ناشناخته روبرو هستند
[ترجمه ترگمان]وکلای دادستانی با یک مسابقه با مانع بزرگ روبرو هستند - که در آن منطقه کشف نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The odds on this coming to pass are daunting.
[ترجمه گوگل]احتمال وقوع این اتفاق وحشتناک است
[ترجمه ترگمان]احتمالات وقوع این حادثه وحشتناک هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Don't think of computers as a daunting modern technology; they're only a means to an end.
[ترجمه گوگل]کامپیوترها را به عنوان یک فناوری مدرن دلهره آور تصور نکنید آنها فقط وسیله ای برای رسیدن به هدف هستند
[ترجمه ترگمان]به کامپیوترها به عنوان یک تکنولوژی جدید پیشرفته فکر نکنید؛ آن ها تنها وسیله ای برای رسیدن به یک هدف هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The cable industry faces daunting technical challenges.
[ترجمه گوگل]صنعت کابل با چالش های فنی دلهره آور مواجه است
[ترجمه ترگمان]صنعت کابل با چالش های فنی جدی مواجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• intimidating, awesome

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : daunt
اسم ( noun ) : _
صفت ( adjective ) : daunting / dauntless
قید ( adverb ) : dauntingly
Persian uses a version if Arabic script which can make it specially daunting
Example
adjective
[more daunting; most daunting]
🔴 somewhat formal : tending to make people afraid or less confident : very difficult to do or deal with
🔵a daunting [=intimidating, overwhelming] task
...
[مشاهده متن کامل]

🔵Few things are more daunting than having to speak in front of a large crowd.
🔵Shakespeare's plays can be daunting for a young reader.
تشویش زا - سست کننده - عامل کاهش اراده - بی اراده گر - ترسناک - دهشناک - وحشتناک - ترسناک - رعب آور - مضطرب کننده

Daunting task یعنی کار خیلی دشوار
حوصله بر، انتخاب دشوار ( از نظر ذهنی ) ، نامطمئن
. For some it is daunting to start to use a tool like 9 - Boxes
برای بعضی ها استفاده از جعبه ی ابزار �۹ خانه ای� انتخاب نامطمئنی است.
سهمگین
دلهره آور، مضطرب کننده، رعب آور، اضطراب آور
طاقت فرسا

بپرس