dastardly

/ˈdæstərdli//ˈdæstədli/

پست و بزدل، بدکار و ترسو، نابکار، پست فطرت، دون، لئیم، کژدل، نامردانه، ناجوانمردانه، نامرد وار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: dastardliness (n.)
• : تعریف: cowardly; mean; sneaky.
مترادف: cowardly, lowdown, mean, recreant, sneaking, sneaky, underhanded
متضاد: gallant, noble
مشابه: base, contemptible, craven, deceitful, despicable, insidious, low, pusillanimous, vile, yellow

- That dastardly villain cheated that nice, old couple out of their savings.
[ترجمه گوگل] آن شرور شرور آن زوج خوب و پیر پس اندازشان را فریب داد
[ترجمه ترگمان] این تبهکار موذی، آن زوج نازنین و قدیمی را که از پس savings بیرون آمده بود، فریب داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the attack on poland was a dastardly act
حمله به لهستان عمل ناجوانمردانه ای بود.

2. My first part was Captain O'Hagarty, a dastardly villain in a children's play.
[ترجمه گوگل]اولین قسمت من کاپیتان اوهاگارتی بود، یک شرور شرور در یک نمایش کودکان
[ترجمه ترگمان]نخستین قسمت من ناخدا او Hagarty بود که در بازی کودکان فرومایه و پست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. What are the dastardly deeds, thoughts and fantasies which your Negative Ego pokes and taunts you with?
[ترجمه گوگل]اعمال، افکار و خیال‌پردازی‌های مفتضحانه‌ای که نفس منفی شما به شما تحمیل می‌کند، چیست؟
[ترجمه ترگمان]کاره ای پلید، اندیشه ها و رویاهایی که \" \"خود\" به آن ها می خورد و به شما اهانت می کند، چه هستند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Finally the dastardly renegade arrives, and engages Sister Chiang in conversation.
[ترجمه گوگل]سرانجام مرتد شرور وارد می شود و خواهر چیانگ را درگیر گفتگو می کند
[ترجمه ترگمان]سرانجام نو مسلمان از راه می رسد و در گفتگو خواهر چیانگ را در دست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They thwart dastardly supervillains and have saved the world countless times over but macho superheroes now face a determined new foe in the guise of a mild-mannered child psychologist.
[ترجمه گوگل]آن‌ها ابرشرورهای شرور را خنثی می‌کنند و بارها دنیا را نجات داده‌اند، اما ابرقهرمانان ماچو اکنون با یک دشمن جدید مصمم در ظاهر یک روان‌شناس کودک با رفتار ملایم روبرو می‌شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها حملات ناجوانمردانه را خنثی می کنند و زمان های بی شماری دنیا را نجات داده اند، اما ابر قهرمانان مردانه اکنون با یک دشمن جدید مصمم در ظاهر یک روانشناس کودک رفتار ملایم روبرو می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In this dastardly sideplot, Crick raced to submit his and Watson's history-changing paper to Nature, in fear that Franklin would leak DNA information when Pauling visited London.
[ترجمه گوگل]در این طرح فرعی مفتضحانه، کریک برای ارسال مقاله تغییر دهنده تاریخ خود و واتسون به نیچر تلاش کرد، از ترس اینکه فرانکلین اطلاعات DNA را هنگام بازدید پاولینگ از لندن افشا کند
[ترجمه ترگمان]در این sideplot پست فطرت، کریک برای ارسال کاغذ به طبیعت به رقابت ادامه داد و از این می ترسید که زمانی که پاولینگ از لندن بازدید کرد، اطلاعات DNA را منتشر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The foreign ministry called the ambush a "dastardly terrorist act. "
[ترجمه گوگل]وزارت امور خارجه این کمین را "اقدام تروریستی وحشتناک" خواند
[ترجمه ترگمان]وزارت امور خارجه این حمله را \"یک اقدام تروریستی وحشیانه\" خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Pancakes and sausage are the dastardly duo of the breakfast table.
[ترجمه گوگل]پنکیک و سوسیس دوتایی فاسد میز صبحانه هستند
[ترجمه ترگمان]پنکیک و سوسیس دو قسمت dastardly میز صبحانه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Let's suppose someone were dastardly enough to harbor such thoughts.
[ترجمه گوگل]بیایید فرض کنیم کسی به اندازه کافی شرم آور بود که چنین افکاری را در سر می پروراند
[ترجمه ترگمان]فرض کنیم که کسی به قدر کافی این چنین افکاری را از دست داده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He described the killing as a dastardly act.
[ترجمه گوگل]او این قتل را اقدامی شنیع توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]او این کشتار را یک عمل ناجوانمردانه خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The prince swore she would be punished for her dastardly deeds.
[ترجمه گوگل]شاهزاده قسم خورد که به خاطر اعمال شنیع خود مجازات خواهد شد
[ترجمه ترگمان]شاهزاده قسم می خورد که به خاطر کاره ای زشتش تنبیه خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's the story of a woman who plots a dastardly revenge on her unfaithful lover.
[ترجمه گوگل]داستان زنی است که نقشه انتقامی وحشتناک از معشوق بی وفاش را می کشد
[ترجمه ترگمان]این داستان یک زن است که انتقام dastardly را از معشوق بی وفایی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This way they reckoned that no news of their dastardly cruelty and cowardice would reach the outside world.
[ترجمه گوگل]به این ترتیب آنها حساب می کردند که هیچ خبری از ظلم و بزدلی مفتضحانه آنها به دنیای بیرون نمی رسد
[ترجمه ترگمان]این طوری فکر می کردند که هیچ خبری از cruelty و بزدلی آن ها به دنیای بیرون نمی رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The penguin presses the pants into service for a dastardly diamond heist.
[ترجمه گوگل]پنگوئن شلوار را برای سرقت الماس افتضاح فشار می دهد
[ترجمه ترگمان]پنگوئن pants را برای کمک به یک سرقت الماس خیز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. But I will, at my earliest opportunity, pursue the dastardly suspicions raised by these most unexpected and perhaps revealing clues.
[ترجمه گوگل]اما من در اولین فرصت، به دنبال سوء ظن های وحشتناکی که توسط این غیرمنتظره ترین و شاید آشکارترین سرنخ ها ایجاد می شود، خواهم رفت
[ترجمه ترگمان]اما من در اولین فرصت، این سو ظن پست را دنبال می کنم که با این most و شاید آشکار کردن سرنخ ها، بزرگ شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• mean, sneaky; cowardly
a dastardly action is wicked and planned to hurt someone; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

dastardly
به معنای خائنانه، زننده، یا شنیع است. این کلمه بیشتر به کار می رود تا یک عمل بسیار ناپسند و خیانت آمیز را توصیف کند.
He was accused of a particularly dastardly crime
یعنی او به جرم بسیار زننده و شنیعی متهم شده بود
dastardly
به معنای خائنانه، زننده، یا شنیع است. این کلمه بیشتر به کار می رود تا یک عمل بسیار ناپسند و خیانت آمیز را توصیف کند.
he was accused of a particularly dastardly crime
او به جرم بسیار افتضاح و زننده ای محکوم شده بود
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : dastard / dastardliness
✅️ صفت ( adjective ) : dastardly
✅️ قید ( adverb ) : _

بپرس