darned

/ˈdɑːrn//dɑːn/

معنی: گیج، سر در گم
معانی دیگر: رفوکردن، لعنتی، فحش

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: (informal) damned or cursed in a mild way; darn.

- Those darned squirrels keep eating the food I put out for the birds.
[ترجمه گوگل] آن سنجاب های لعنتی به خوردن غذایی که من برای پرنده ها می گذارم ادامه می دهند
[ترجمه ترگمان] سنجاب ها غذایی را که برای پرنده ها کنار گذاشته اند حفظ می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: (informal) to a great degree; extremely; very; darn.

جمله های نمونه

1. where did you put that darned book?
آن کتاب لعنتی را کجا گذاشتی ؟

2. My socks have been darned again and again.
[ترجمه گوگل]جوراب های من بارها و بارها مورد هجمه قرار گرفته اند
[ترجمه ترگمان]جوراب هام دوباره وصله پینه کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Well, I'll be darned! They knew about it all the time!
[ترجمه گوگل]خب، من لعنتی خواهم شد! آنها همیشه در مورد آن می دانستند!
[ترجمه ترگمان]خوب، لعنت به من همیشه از این موضوع خبر داشتند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Did they really? I'll be darned!
[ترجمه گوگل]آیا آنها واقعا؟ من لعنتی خواهم شد!
[ترجمه ترگمان]واقعا؟ لعنت به من!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You're all going to have to work a darned sight harder.
[ترجمه گوگل]همه شما مجبور خواهید بود که سخت تر کار کنید
[ترجمه ترگمان]تو باید بیشتر از این بیشتر کار کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It was a darned good movie.
[ترجمه گوگل]خیلی فیلم خوبی بود
[ترجمه ترگمان] یه فیلم خیلی خوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her cardigan had been darned at the elbows.
[ترجمه گوگل]ژاکت کش باف پشمی او از ناحیه آرنج کوبیده شده بود
[ترجمه ترگمان]ژاکت پشمی او روی آرنج هایش وصله شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Aunt Emilie darned old socks.
[ترجمه گوگل]عمه امیلی جوراب های کهنه را لعنت می کرد
[ترجمه ترگمان] خاله \"Emilie\" جوراب کهنه وصله
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We were a darned sight better than them.
[ترجمه گوگل]ما منظره ای بدتر از آنها بودیم
[ترجمه ترگمان]ما خیلی بهتر از آن ها بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Well, I'll be darned!
[ترجمه گوگل]خب، من لعنتی خواهم شد!
[ترجمه ترگمان]خوب، لعنت به من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He saw now that they only wanted the darned things for analysis.
[ترجمه گوگل]او حالا دید که آنها فقط چیزهای لعنتی را برای تجزیه و تحلیل می خواهند
[ترجمه ترگمان]حالا متوجه شده بود که آن ها فقط چیزهایی را می خواهند که برای تجزیه و تحلیل پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Darned mosquito. It keeps flying around me.
[ترجمه گوگل]پشه لعنتی به دور من پرواز می کند
[ترجمه ترگمان]یه پشه بهم داده بود همش دور من پرواز می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That's a darned good idea!
[ترجمه گوگل]این یک ایده خوب است!
[ترجمه ترگمان]فکر خوبی است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Darned nodded reluctantly and left the room.
[ترجمه گوگل]دارن با اکراه سری تکان داد و از اتاق خارج شد
[ترجمه ترگمان]Darned با اکراه سرش را تکان داد و از اتاق بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Mari refolded the darned pullover and socks.
[ترجمه گوگل]ماری پولاور و جوراب لعنتی را تا کرد
[ترجمه ترگمان]ماری رفو و جوراب وصله شده را تا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گیج (صفت)
astray, absentminded, wacky, light-headed, distrait, dizzy, staggering, astounding, confounded, hazy, darned, giddy, stupid, slaphappy, muddle-headed, mazy, deuced, muzzy, hare-brained, plumbous, swimming

سر در گم (صفت)
confounded, damned, amazed, bewildered, darned

انگلیسی به انگلیسی

• damned, cursed; irritating, annoying; to hell with it!, damn!

پیشنهاد کاربران

بپرس