اسم ( noun )
• : تعریف: willingness to take risks; boldness.
• مترادف: audacity, boldness, bravery, courage, fearlessness
• متضاد: caution, timidity, wariness
• مشابه: grit, guts, hardiness, hart, nerve, pluck, resolution, valor
• مترادف: audacity, boldness, bravery, courage, fearlessness
• متضاد: caution, timidity, wariness
• مشابه: grit, guts, hardiness, hart, nerve, pluck, resolution, valor
- In the war, he was known for his daring as a pilot.
[ترجمه کاکاوندی ] او در جنگ به عنوان یک خلبان شجاع شناخته شد|
[ترجمه گوگل] او در جنگ به جرات خلبانی شهرت داشت[ترجمه ترگمان] در جنگ، او به خاطر شجاعت او به عنوان یک خلبان شناخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: daringly (adv.), daringness (n.)
مشتقات: daringly (adv.), daringness (n.)
• (1) تعریف: willing to take risks; adventurously bold.
• مترادف: bold, brave, courageous, fearless, intrepid
• متضاد: cautious, fearful, meek, safe, timid, wary
• مشابه: adventuresome, adventurous, audacious, dashing, dauntless, game, pioneer, plucky, reckless, romantic, valiant, valorous, venturesome
• مترادف: bold, brave, courageous, fearless, intrepid
• متضاد: cautious, fearful, meek, safe, timid, wary
• مشابه: adventuresome, adventurous, audacious, dashing, dauntless, game, pioneer, plucky, reckless, romantic, valiant, valorous, venturesome
- Only the most daring professional driver would agree to perform such a dangerous stunt.
[ترجمه گوگل] فقط جسورترین راننده حرفه ای با انجام چنین شیرین کاری خطرناکی موافقت می کند
[ترجمه ترگمان] تنها یک راننده حرفه ای که جرات انجام چنین شیرین کاری خطرناکی را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تنها یک راننده حرفه ای که جرات انجام چنین شیرین کاری خطرناکی را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: requiring or displaying boldness.
• مترادف: audacious, bold, courageous, gallant
• متضاد: cautious, cowardly, safe
• مترادف: audacious, bold, courageous, gallant
• متضاد: cautious, cowardly, safe
- It's a daring venture, but we're willing to take the risk.
[ترجمه گوگل] این یک سرمایه گذاری جسورانه است، اما ما حاضریم ریسک کنیم
[ترجمه ترگمان] ریسک جسورانه ای است، اما ما مایل هستیم ریسک کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ریسک جسورانه ای است، اما ما مایل هستیم ریسک کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The army carried out a daring raid to free the hostages.
[ترجمه گوگل] ارتش برای آزادی گروگان ها یورش جسورانه ای انجام داد
[ترجمه ترگمان] ارتش یک حمله جسورانه انجام داد تا گروگان ها را آزاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ارتش یک حمله جسورانه انجام داد تا گروگان ها را آزاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: adventuresomely unconventional or astonishing.
• مترادف: bold, unconventional
• متضاد: conservative, conventional, staid
• مشابه: dashing, fresh, offbeat, way-out
• مترادف: bold, unconventional
• متضاد: conservative, conventional, staid
• مشابه: dashing, fresh, offbeat, way-out
- She wore a daring new style that shocked even her fans.
[ترجمه گوگل] او یک استایل جدید جسورانه پوشید که حتی طرفدارانش را شوکه کرد
[ترجمه ترگمان] او یک سبک جدید و جسورانه می پوشید که حتی طرفداران او را شوکه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او یک سبک جدید و جسورانه می پوشید که حتی طرفداران او را شوکه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was a daring innovation that eventually brought in millions.
[ترجمه گوگل] این یک نوآوری جسورانه بود که در نهایت میلیون ها نفر را به همراه داشت
[ترجمه ترگمان] این یک نوآوری جسورانه بود که در نهایت میلیون ها نفر را به ارمغان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این یک نوآوری جسورانه بود که در نهایت میلیون ها نفر را به ارمغان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید