روبرو شدن با ترس ها یا هر چیزی که سخت تلاش کرده اید از آن دوری کنید.
معانی انگلیسی مشابه:
confront your demons
dance with your demons
face your demons
مثال:
او تمام شب گریه می کرد، اما این مال چند ماه پیش بود. حالا داشت یاد می گرفت با مشکلاتش روبرو شود.
معانی انگلیسی مشابه:
مثال:
او تمام شب گریه می کرد، اما این مال چند ماه پیش بود. حالا داشت یاد می گرفت با مشکلاتش روبرو شود.