صفت ( adjective )
حالات: damneder, damndest, damnedest
حالات: damneder, damndest, damnedest
• (1) تعریف: condemned, esp. to hell.
- I am surely damned for all the sins I've committed.
[ترجمه گوگل] من مطمئناً به خاطر تمام گناهانی که مرتکب شده ام لعنت شده ام
[ترجمه ترگمان] مطمئنا برای تمام گناهانی که مرتکب شده ام نفرین شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مطمئنا برای تمام گناهانی که مرتکب شده ام نفرین شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: hateful; loathsome; obnoxious.
• مشابه: damn
• مشابه: damn
- Those damned politicians will say anything to get votes.
[ترجمه گوگل] آن سیاستمداران لعنتی برای کسب رای هر چیزی خواهند گفت
[ترجمه ترگمان] آن سیاستمداران لعنتی چیزی برای کسب رای خواهند گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن سیاستمداران لعنتی چیزی برای کسب رای خواهند گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- How can you watch a movie with all those damned commercials?
[ترجمه گوگل] چگونه می توان با آن همه تبلیغات لعنتی فیلمی را تماشا کرد؟
[ترجمه ترگمان] چطور میتونی یه فیلم با همه اون commercials لعنتی ببینی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چطور میتونی یه فیلم با همه اون commercials لعنتی ببینی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: complete.
- He's a damned fool.
[ترجمه گوگل] او یک احمق لعنتی است
[ترجمه ترگمان] او یک احمق لعنتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او یک احمق لعنتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: extremely; very; exceptionally.
• مشابه: damn
• مشابه: damn
- He knew about the snakes, and he was damned careful where he stepped.
[ترجمه گوگل] او در مورد مارها می دانست و لعنتی مراقب بود که کجا قدم می گذارد
[ترجمه ترگمان] او در مورد مارها می دانست و او از جایی که پا گذاشته بود مراقب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در مورد مارها می دانست و او از جایی که پا گذاشته بود مراقب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید