damned

/ˈdæmd//dæmd/

معنی: ملعون، سر در گم، جهنمی، دوزخی
معانی دیگر: (عامیانه) درخور دشنام، بسیار بد (امروز بیشتر برای تاکید به کار می رود) (کاربرد این واژه به طور کلی ناپسند است)، درخور لعنت، لعنتی، درخور محکومیت، گناهکار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: damneder, damndest, damnedest
(1) تعریف: condemned, esp. to hell.

- I am surely damned for all the sins I've committed.
[ترجمه گوگل] من مطمئناً به خاطر تمام گناهانی که مرتکب شده ام لعنت شده ام
[ترجمه ترگمان] مطمئنا برای تمام گناهانی که مرتکب شده ام نفرین شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: hateful; loathsome; obnoxious.
مشابه: damn

- Those damned politicians will say anything to get votes.
[ترجمه گوگل] آن سیاستمداران لعنتی برای کسب رای هر چیزی خواهند گفت
[ترجمه ترگمان] آن سیاستمداران لعنتی چیزی برای کسب رای خواهند گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- How can you watch a movie with all those damned commercials?
[ترجمه گوگل] چگونه می توان با آن همه تبلیغات لعنتی فیلمی را تماشا کرد؟
[ترجمه ترگمان] چطور میتونی یه فیلم با همه اون commercials لعنتی ببینی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: complete.

- He's a damned fool.
[ترجمه گوگل] او یک احمق لعنتی است
[ترجمه ترگمان] او یک احمق لعنتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: extremely; very; exceptionally.
مشابه: damn

- He knew about the snakes, and he was damned careful where he stepped.
[ترجمه گوگل] او در مورد مارها می دانست و لعنتی مراقب بود که کجا قدم می گذارد
[ترجمه ترگمان] او در مورد مارها می دانست و او از جایی که پا گذاشته بود مراقب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. damned souls burning in hell
ارواح لعنت شده ای که در آتش جهنم می سوزند

2. i'm damned if i know
به خدا نمی دانم،لعنت برمن اگر بدانم،اصلا روحم خبر ندارد

3. the damned
(الهیات) دوزخیان،ملاعین،جهنمی ها،ناآمرزیدگان،ملعونین

4. democracy is damned when its leaders are corrupt
دموکراسی که رهبران آن فاسد باشند محکوم به شکست است.

5. what a damned shame!
چقدر اسفناک است !

6. (you did) a damned good job!
خیلی خوب کار کردی ! مرحبا!

7. he will be damned in hell!
او به آتش جهنم سوخته خواهدشد!

8. the play was damned by the critics
نقدگران،نمایش را به باد انتقاد گرفتند.

9. those who stumble shall be damned
آنانکه گمراه می شوند جهنمی خواهند شد.

10. The painting was damned by the reviewers.
[ترجمه گوگل]این نقاشی توسط داوران لعنت شد
[ترجمه ترگمان]این نقاشی توسط منتقدان گران تمام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You've got to hand it to her she's damned clever.
[ترجمه گوگل]شما باید آن را به او بدهید، او لعنتی باهوش است
[ترجمه ترگمان]تو باید اونو بدی به اون، اون خیلی باهوشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She has a first-class brain and is a damned good writer.
[ترجمه گوگل]او مغز درجه یک دارد و نویسنده خوبی است
[ترجمه ترگمان]او یک مغز درجه اول دارد و یک نویسنده بسیار خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Well I'll be damned: she won after all!
[ترجمه گوگل]خب من لعنتی خواهم شد: بالاخره او برنده شد!
[ترجمه ترگمان]خوب، لعنت بر شیطان، او بالاخره برنده شد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The action was damned from the start.
[ترجمه گوگل]این اقدام از همان ابتدا لعنتی بود
[ترجمه ترگمان]از اول تا حالا عمل از دست رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I'll be damned if I let him in the house .
[ترجمه گوگل]لعنتی میشم اگه بذارمش تو خونه
[ترجمه ترگمان]لعنت بر شیطان، اگر او را به خانه برسانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. That damned Farrel made some nasty jokes here about Mr. Lane.
[ترجمه گوگل]اون فارل لعنتی جوک های بدی در مورد آقای لین کرد
[ترجمه ترگمان]ان فارل چند تا شوخی زننده در مورد اقای لن انجام داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ملعون (صفت)
foul, accursed, damned, cursed, cussed, anathematized, unblessed, maledicted

سر در گم (صفت)
confounded, damned, amazed, bewildered, darned

جهنمی (صفت)
hellish, damned, tartarean, tartarian

دوزخی (صفت)
hellish, damned, tartarean, tartarian, infernal, plutonian

انگلیسی به انگلیسی

• cursed, condemned
extremely, very, highly
someone or something that has been damned or cursed
according to some religions, the damned are people condemned to stay in hell for ever after they have died.
people who are damned have been condemned to stay in hell for ever after they have died.

پیشنهاد کاربران

1. لعنتی. کوفتی. نکبتی. گند. کثافت. گه 2. دوزخی ، جهنمی ، نفرین شده. ملعون 3. خیلی. زیاد. خوب. حسابی. پاک
مثال:
damned souls
ارواح دوزخی و نفرین شده
this damned car won't start
این ماشین لعنتی و کوفتی روشن نمی شود.
flipping
Get this flipping dog out of here!
Damn : لعنت کردن
Damned : ملعون - مورد لعن واقع شده
در مورد دارو به معنای مخدر است
damned drug
blasted
این ازون کلماتیه که توی زیرنویس ها و دوبله ها لعنتی ترجمه میشه
البته این یکی واقعا معنی لعنت رو میده : )
لامصب
لعنتی
تو فارسی بهش کوفتی هم میگن
?Do you want to buy this damned car
میخوای این ماشین کوفتی رو بخری؟
Be damned
به جهنم. گور باباش. مهم نیست
Ali asked us to stay there
Ali be damned, I'm leaving this place
بدبخت؛شقی؛دورازرحمت خدا
نحس بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس