dairying

/ˈderiɪŋ//ˈdeərɪɪŋ/

معنی: تولید و فروش لبنیات
معانی دیگر: لبنیات سازی، تولید و فروش فراورده های شیری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the business of a dairy.

جمله های نمونه

1. We have both dairy and beef cattle on the farm.
[ترجمه گوگل]ما در مزرعه هم گاوهای شیری داریم و هم گاوهای گوشتی
[ترجمه ترگمان]ما هر دو شیر گاو و گوشت گاو را در مزرعه داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There are many dairies in Holland.
[ترجمه گوگل]لبنیات زیادی در هلند وجود دارد
[ترجمه ترگمان]لبنیات سازی بسیاری در هلند وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A dairy cow needs to produce a calf each year.
[ترجمه گوگل]یک گاو شیری باید هر سال یک گوساله تولید کند
[ترجمه ترگمان]یک گاو شیرده باید هر ساله یک گوساله تولید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The farm has both beef and dairy cattle.
[ترجمه گوگل]مزرعه دارای گاوهای گاو و شیری است
[ترجمه ترگمان]مزرعه هر دو گاو و گاو شیرده دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Dairy products may provoke allergic reactions in some people.
[ترجمه گوگل]محصولات لبنی ممکن است در برخی افراد واکنش های آلرژیک ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]محصولات لبنی ممکن است واکنش های آلرژیک را در برخی از مردم تحریک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The farm has only small dairy herd.
[ترجمه گوگل]مزرعه فقط گله کوچک شیری دارد
[ترجمه ترگمان]مزرعه فقط یک گله کوچک لبنیات دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He still visited the dairy daily, but left most of the business details to his manager and foreman.
[ترجمه گوگل]او همچنان روزانه از لبنیات بازدید می کرد، اما بیشتر جزئیات کسب و کار را به مدیر و سرکارگر خود واگذار کرد
[ترجمه ترگمان]او هنوز روزانه از این محصولات لبنی بازدید می کرد، اما بیشتر اطلاعات مربوط به کسب وکار را به مدیر و سرکارگر واگذار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We bought milk at the dairy.
[ترجمه گوگل]از لبنیات شیر ​​خریدیم
[ترجمه ترگمان]شیر شیر را در لبنیات خریدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Amy has an intolerance to dairy products.
[ترجمه گوگل]امی نسبت به محصولات لبنی عدم تحمل دارد
[ترجمه ترگمان]امی نسبت به محصولات لبنی intolerance دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The feeding of dairy cows has undergone a revolution.
[ترجمه گوگل]تغذیه گاوهای شیری دستخوش انقلاب شده است
[ترجمه ترگمان]تغذیه گاوه ای شیرده، دست خوش یک انقلاب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'm trying to cut down on dairy products.
[ترجمه گوگل]سعی می کنم مصرف لبنیات را کاهش دهم
[ترجمه ترگمان]من دارم سعی می کنم که از لبنیات جلوگیری کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He ran his father's dairy in Kent.
[ترجمه گوگل]او کارخانه لبنیات پدرش را در کنت اداره می کرد
[ترجمه ترگمان]لبنیات پدرش را در کنت اداره می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Most equipment on the dairy farm was purchased with the worker's own earnings.
[ترجمه گوگل]بیشتر تجهیزات مزرعه لبنیات با درآمد خود کارگر خریداری شده است
[ترجمه ترگمان]بیشتر تجهیزات مزرعه لبنی با درآمد خود کارگر خریداری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The store has helped expand the British cheese market by encouraging small dairy farmers.
[ترجمه گوگل]این فروشگاه با تشویق کشاورزان کوچک لبنیات به گسترش بازار پنیر بریتانیا کمک کرده است
[ترجمه ترگمان]این فروشگاه به توسعه بازار پنیر انگلیس با تشویق کشاورزان لبنیات کوچک کمک کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. France operates a system of subsidized loans to dairy farmers.
[ترجمه گوگل]فرانسه سیستم وام های یارانه ای به کشاورزان لبنیات را اجرا می کند
[ترجمه ترگمان]فرانسه یک سیستم وام های یارانه ای به کشاورزان لبنیات دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تولید و فروش لبنیات (اسم)
dairying

انگلیسی به انگلیسی

• business of running a dairy

پیشنهاد کاربران

بپرس