dainty

/ˈdeɪnti//ˈdeɪnti/

معنی: گوشت یا خوراک لذیذ، هر چیز ظریف و عالی، مطبوع، خوش ریخت، خوش طعم
معانی دیگر: (خوراک) دلچسب، خوب و دلپسند، لذیذ، خوشمزه، غذا (که با دقت و مهارت پخته شده و خوشمزه است)، (ظریف و زیبا و دلپسند) خوشگل، دلربا، وجیه، مشکل پسند، دیرپسند (کسی که سلیقه ی ظریف و آموخته و سخت گزین دارد)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: daintier, daintiest
(1) تعریف: small and delicate.
مترادف: delicate
متضاد: gross
مشابه: beautiful, exquisite, lovely, pretty

- In her hand she held one dainty blossom.
[ترجمه شایان] دردستش ، یک شکوفه ظریف نگهداشته بود
|
[ترجمه گوگل] در دست او یک شکوفه خوش طعم را نگه داشت
[ترجمه ترگمان] یک شکوفه زیبا در دست داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These china cups are very dainty, so please be careful.
[ترجمه Edris nozari] این فنجانهای چینی خیلی ظریف هستند، پس لطفا مراقب باشید.
|
[ترجمه گوگل] این فنجان های چینی بسیار شیک هستند، پس لطفا مراقب باشید
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having delicate and refined taste, esp. about cleanliness or food.
مترادف: fastidious, refined
متضاد: undiscriminating
مشابه: discriminating

- She is always dainty about her appearance.
[ترجمه گوگل] او همیشه در مورد ظاهر خود شیک است
[ترجمه ترگمان] او همیشه در مورد ظاهر او حساس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: excessively fussy or fastidious.
مترادف: fastidious, fussy, particular, persnickety
مشابه: choosy, exacting, finical, finicky, fuddy-duddy, meticulous, painstaking, precious, scrupulous, selective, squeamish

- She is so dainty about everything in her house; you feel like you can't touch anything.
[ترجمه گوگل] او در مورد همه چیز در خانه خود بسیار شیک است احساس می کنید نمی توانید چیزی را لمس کنید
[ترجمه ترگمان] او در خانه خودش خیلی حساس است، تو احساس می کنی که نمی توانی به چیزی دست بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: dainties
مشتقات: daintily (adv.), daintiness (n.)
• : تعریف: a delicious bit of food; delicacy.
مترادف: delicacy, tidbit
مشابه: appetizer, hors d'oeuvre, morsel, treat

- I'd love to try some of those dainties.
[ترجمه گوگل] من دوست دارم برخی از آن شیرینی ها را امتحان کنم
[ترجمه ترگمان] خیلی دوست دارم چند تا از آن dainties را امتحان کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. dainty teacups
فنجان های ظریف و زیبا

2. a dainty lass
دخترک ظریف و زیبا

3. a dainty morsel
لقمه ی دلچسب

4. when it comes to food he is quite dainty
او در مورد خوراک خیلی مشکل پسند است.

5. She was a small, dainty child, unlike her sister who was large and had big feet.
[ترجمه گوگل]او برخلاف خواهرش که جثه بزرگ و پاهای بزرگی داشت، کودکی کوچک و شیک بود
[ترجمه ترگمان]او بچه کوچک و زیبایی بود برخلاف خواهرش که بزرگ بود و پاهای بزرگی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She collected some dainty porcelain.
[ترجمه گوگل]او مقداری ظروف چینی شیک جمع کرد
[ترجمه ترگمان]چند تا چینی ظریف را جمع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mr Su is a dainty eater.
[ترجمه گوگل]آقای سو یک غذاخور خوش طعم است
[ترجمه ترگمان]آقای سو یک مرغ خوار لذیذ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She took a dainty little bite of the apple.
[ترجمه گوگل]او یک لقمه کوچک از سیب گرفت
[ترجمه ترگمان]جرعه ای از سیب را نوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We were given tea, and some dainty little cakes.
[ترجمه گوگل]به ما چای و چند کیک کوچک و خوش طعم دادند
[ترجمه ترگمان]چای به ما داده شد و مقداری کیک خوش مزه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She had abandoned the huge earrings for dainty gold studs and wore a fine gold chain round her neck.
[ترجمه گوگل]او گوشواره های بزرگ را برای گل میخ های طلایی ظریف رها کرده بود و یک زنجیر طلای ظریف دور گردنش بسته بود
[ترجمه ترگمان]گوشواره های درشتش را برای دکمه های طلای نازک طلایی رها کرده بود و زنجیر طلایی زیبایی به دور گردنش بسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The days of the dainty cup and saucer seem to have disappeared forever.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد روزهای فنجان و نعلبکی خوش طعم برای همیشه ناپدید شده است
[ترجمه ترگمان]روزها به نظر می رسد که آن جام مقدس و نعلبکی برای همیشه ناپدید شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These were not the dainty and chaste twirls and curtseys of the ballerinas at Lincoln Center.
[ترجمه گوگل]اینها چرخش های شیک و عفیف بالرین ها در مرکز لینکلن نبود
[ترجمه ترگمان]این ها twirls ظریف و chaste، نشان افتخار the در مرکز لینکلن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Jeane Russell held her hand, dainty but thick-wristed, up, and flexed her fingers.
[ترجمه گوگل]جین راسل دستش را با مچ های ظریف اما ضخیم بالا گرفت و انگشتانش را خم کرد
[ترجمه ترگمان]لیدی راسل دستش را دراز کرد و دستش را دراز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Eight sylphlike forms and eight pairs of dainty, twinkling feet and ankles.
[ترجمه گوگل]هشت فرم سیلف مانند و هشت جفت پا و مچ پاهای درخشان و چشمک زن
[ترجمه ترگمان]هشت جفت چشم و هشت جفت ظریف، با پاهای براق و قوزک پا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گوشت یا خوراک لذیذ (اسم)
dainty

هر چیز ظریف و عالی (اسم)
dainty

مطبوع (صفت)
good, proper, pleasant, handsome, agreeable, graceful, scrumptious, sweet, exquisite, dainty, lovesome, placable, toothsome, sapid, issued, typed, printed

خوش ریخت (صفت)
delicate, graceful, airy-fairy, dainty, shapely, clean-limbed, well-built, well-made

خوش طعم (صفت)
delicate, mellow, dainty, piquant, savory, tasty, palatable, delicious, toothsome

انگلیسی به انگلیسی

• tasty, delicious; delicate, exquisite; finicky, fussy
delicacy, something pleasing to the eye or the palate
a dainty movement, person, or object is small, neat, or pretty.

پیشنهاد کاربران

چیزی که نازک، شیک و اغلب کوچک است.
می تواند به اشیا، حرکات یا حتی افراد اشاره کند و ویژگی های لطیف و ملایم آن ها را برجسته کند.
مترادف: Delicate, elegant, graceful, refined
مثال؛
She wore a dainty necklace that glimmered in the light.
...
[مشاهده متن کامل]

Her dainty steps made her look like she was gliding across the floor.

ظریف و کوچولو و زیبا
( آدم، اعضای بدن، شی، عمل مثل قدم )
Dainty child/hands
dainty steps
dainty flower/shoes
۱. ظریف. ۲. خوشگل. ملوس. قشنگ. زیبا ۳. مشکل پسند. سخت گیر ۴. خوشمزه. لذیذ
مثال:
Farms and date palms with dainty blossoms.
مزارع و درختان خرمایی با شکوفه های ظریف و زیبا
graceful
dainty
delicate
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : daintiness
صفت ( adjective ) : dainty
قید ( adverb ) : daintily

you describe a movement, person, or object as dainty, you mean that they are small, delicate, and pretty
زیبا و ظریف و کوچک
a dainty gold chain
نازک نارنجی، نازپرورده
نازک نارنجی
ریزه میزه - ظریف
She was a small, dainty child, unlike her sister who was large and had big feet.
برخلاف خواهرش که بزرگ بود و پاهای بزرگی داشت، او یک بچه کوچک و ظریف بود

بپرس