صفت ( adjective )
حالات: dafter, daftest
مشتقات: daftness (n.)
حالات: dafter, daftest
مشتقات: daftness (n.)
• (1) تعریف: lacking good sense; insane; witless.
• مشابه: insane, mad, silly
• مشابه: insane, mad, silly
- You must have been daft to try something so dangerous.
[ترجمه گوگل] حتماً عاقل بودید که چیزی خیلی خطرناک را امتحان کردید
[ترجمه ترگمان] حتما عقلت را از دست دادی که یک کار خطرناک را امتحان کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حتما عقلت را از دست دادی که یک کار خطرناک را امتحان کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: silly or foolish.
• متضاد: sensible
• مشابه: insane, mad, silly
• متضاد: sensible
• مشابه: insane, mad, silly
- I'm getting a bit daft in my old age.
[ترجمه گوگل] من در سنین پیری دارم کمی بداخلاق می شوم
[ترجمه ترگمان] من در سن و سال خودم یک کم گیج شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من در سن و سال خودم یک کم گیج شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید