daffy

/ˈdæfi//ˈdæfi/

معنی: احمق، سفیه
معانی دیگر: (عامیانه)، خل، خل وضع، ابله، ع سفیه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: daffier, daffiest
مشتقات: daffiness (n.)
• : تعریف: (informal) silly, foolish, crazy, or weak-minded in mood or temperament.

- I'm a bit daffy sometimes and can never seem to remember where I put things.
[ترجمه گوگل] من گاهی اوقات کمی گیج می شوم و به نظر می رسد هرگز به یاد نمی آورم که چیزها را کجا گذاشته ام
[ترجمه ترگمان] بعضی وقت ها من یه کم دیوونه ام و هیچ وقت یادم نمیاد کجا بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. That comedian sometimes acts a bit daffy.
[ترجمه گوگل]آن کمدین گاهی اوقات کمی بداخلاق عمل می کند
[ترجمه ترگمان]این کمدین گاهی اوقات کمی daffy می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Daisy called her daffy, but goodhearted.
[ترجمه گوگل]دیزی او را نرگس، اما خوش قلب صدا زد
[ترجمه ترگمان]دی زی صداش رو دیوونه کرد، اما به رام خیلی خو به
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Daffy keeps reappearing to Richard as a ghost, unstoppably loquacious and with a joviality that turns increasingly sinister.
[ترجمه گوگل]دافی به عنوان یک شبح، غیرقابل توقف و با شوخ طبعی که به طور فزاینده ای شوم تبدیل می شود، دوباره برای ریچارد ظاهر می شود
[ترجمه ترگمان]بعد از آن از آن سو به عنوان روح مانند یک روح به صورت یک روح ظاهر می شود، unstoppably و با نشاطی که بیش از پیش شوم می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. DeFreitas played a daffy stroke: he tried to pull one from Cairns which was not short enough.
[ترجمه گوگل]دیفریتاس سکته ی نرگس زد: او سعی کرد یکی را از کایرنز بکشد که به اندازه کافی کوتاه نبود
[ترجمه ترگمان]DeFreitas یک سکته قلبی کرد: سعی کرد یکی از کیرن را که به اندازه کافی کوتاه نبود بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Sabina is beautiful but a little daffy.
[ترجمه گوگل]سابینا زیباست اما کمی نرگس
[ترجمه ترگمان]Sabina زیباست اما یک کم دیوونه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Daffy was going downstairs and slipped on one of the steps.
[ترجمه گوگل]دافی داشت می رفت پایین و روی یکی از پله ها لیز خورد
[ترجمه ترگمان]داشت به طبقه پایین می رفت و روی یکی از پله ها لیز می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Someone said " Daffy Duck" or something like that, but I was so out of it I couldn't be sure.
[ترجمه گوگل]یک نفر گفت "دافی داک" یا چیزی شبیه به آن، اما من آنقدر از این موضوع خارج شده بودم که نمی توانستم مطمئن باشم
[ترجمه ترگمان]کسی گفت \"اردک Daffy\" یا چیزی شبیه به این، اما من آن قدر از آن دور بودم که نمی توانستم مطمئن باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Best Regards To Daffy Tong and his Beloved Leslie Cheung.
[ترجمه گوگل]با احترام به دافی تانگ و معشوقش لزلی چونگ
[ترجمه ترگمان]او با احترام به \"تانگ\" و \"لسلی Cheung\" او تشکر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Daffy : That, sir, is an unmitigated fabrication! It's Wabbit season!
[ترجمه گوگل]دافی: آقا، این یک ساختگی غیر قابل تقلیل است! فصل Wabbit است!
[ترجمه ترگمان]!! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! فصل Wabbit است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's like watching a cartoon character. He's the Daffy Duck to George Hamilton's Bugs Bunny.
[ترجمه گوگل]مثل تماشای یک شخصیت کارتونی است او همان اردک دافی باگز بانی جورج همیلتون است
[ترجمه ترگمان]مثل تماشای یک شخصیت کارتونی است او اردک the است که با Bugs به جرج همیلتون (Duck)(Duck)(Duck)(Duck)(Duck)(Duck)(Duck)(s)(s)(s
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Kelly was acting daffy because she was so happy.
[ترجمه گوگل]کلی به خاطر خوشحالی اش با نرگس رفتار می کرد
[ترجمه ترگمان]کلی داشت دیوونه بازی در میاورد چون اون خیلی خوشحال بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Salute to Leslie Cheung and Daffy Tong !
[ترجمه گوگل]درود بر لسلی چونگ و دافی تانگ!
[ترجمه ترگمان]Salute به لزلی Cheung و از Daffy Tong
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Be connected with your inner passions, your Life's Dreams, and live that passion daffy.
[ترجمه گوگل]با علایق درونی خود، رویاهای زندگی خود در ارتباط باشید و این شور و اشتیاق را به شکلی ناگوار زندگی کنید
[ترجمه ترگمان]با سوداهای درونی خود، رویاهای زندگی خود، ارتباط برقرار کنید و آن شور و شوق را در خود زنده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

احمق (صفت)
dotty, senseless, silly, dense, cockscomb, foolish, dull, batty, stupid, frivolous, dopey, thickheaded, inane, fatuous, cockeyed, unmeaning, daffy, daft, fat-headed, feeble-minded, gawky, loony, spooney, spoony

سفیه (صفت)
fool, stupid, pixilated, daffy

انگلیسی به انگلیسی

• dumb, foolish; crazy, insane

پیشنهاد کاربران

This word is used to describe someone or something that is eccentric, strange, or foolish. It can refer to behavior, ideas, or actions that are illogical or nonsensical.
کسی یا چیزی که عجیب، غریب یا احمقانه است. می تواند به رفتار، ایده ها یا اعمالی اشاره کند که غیرمنطقی یا بی معنی هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

For example, if someone acts in a bizarre or nonsensical manner, you might say, “He’s a bit daffy. ”
In a conversation about a ridiculous plan, one might comment, “That’s just daffy. It will never work. ”
A person might describe a conspiracy theory as “completely daffy. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-illogical/

بپرس