doubly

/ˈdəbli//ˈdʌbli/

دوبرابر، دوچندان، دومرتبه، به طور دوگانه، دوتایی، دوقلو، جفتی، بطورمضاعف، ازدوراه، ازدوجهت

جمله های نمونه

1. doubly dentate
دارای دو ردیف دندانه

2. he is doubly disadvantaged: old age and lack of education
او از دو نظر ضعف دارد: سالمندی و نداشتن تحصیلات.

3. i was doubly happy to see david and his wife
از دیدن داوید و همسرش خوشحالی من دو چندان شد.

4. They were doubly confident after this that he would win.
[ترجمه گوگل]آنها بعد از این دو چندان مطمئن بودند که او پیروز خواهد شد
[ترجمه ترگمان]پس از این که او پیروز شد دو برابر بااعتماد به نفس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Be doubly careful when driving in fog.
[ترجمه گوگل]هنگام رانندگی در مه احتیاط مضاعف داشته باشید
[ترجمه ترگمان]وقتی تو مه رانندگی می کنی خیلی مراقب باش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Time spent in vice or folly is doubly lost.
[ترجمه گوگل]زمان صرف شده در رذیله یا حماقت دوچندان از دست می رود
[ترجمه ترگمان]زمان در فساد یا حماقت دو برابر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She is doubly gifted: as a writer and as an artist.
[ترجمه گوگل]او استعدادی مضاعف دارد: به عنوان نویسنده و به عنوان یک هنرمند
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک نویسنده و به عنوان یک هنرمند، دارای استعداد مضاعف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In pregnancy a high fibre diet is doubly important.
[ترجمه گوگل]در بارداری رژیم غذایی با فیبر بالا اهمیت دو چندانی دارد
[ترجمه ترگمان]در دوران بارداری یک رژیم فیبر بالا بسیار مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You must be doubly careful.
[ترجمه گوگل]شما باید دوچندان مراقب باشید
[ترجمه ترگمان]باید خیلی مراقب باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I was doubly attracted to the house-by its size and its location.
[ترجمه گوگل]من دوچندان جذب خانه شدم - به دلیل وسعت و موقعیتش
[ترجمه ترگمان]با توجه به اندازه و مکان آن، دو برابر شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The rate increase is doubly painful for societies with large loss-making estate agency chains.
[ترجمه گوگل]افزایش نرخ برای جوامعی که زنجیره های بزرگ آژانس املاک زیان ده هستند، دردناک دوچندان است
[ترجمه ترگمان]افزایش نرخ برای جوامعی که زنجیره های تامین مالی بزرگی دارند، برای جوامع بسیار دردناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. For Nicholson, success in this quarter is doubly gratifying - displaying his ability to attract women by means other than looks.
[ترجمه گوگل]برای نیکلسون، موفقیت در این سه ماهه مضاعف خوشحال کننده است - نشان دادن توانایی او در جذب زنان با وسایلی غیر از ظاهر
[ترجمه ترگمان]برای نیکلسون، موفقیت در این کوی دو برابر است - نشان دادن توانایی خود برای جلب توجه زنان به وسیله دیگری غیر از نگاه کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Here too, the doubly forbidden relationship had its penalties.
[ترجمه گوگل]اینجا هم رابطه ممنوعه مضاعف جریمه های خودش را داشت
[ترجمه ترگمان]در اینجا نیز دو رابطه ممنوعه نیز مجازات او را به پایان رسانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Bill Cosby once said he was doubly proud of his son because of the obstacles he had overcome.
[ترجمه گوگل]بیل کازبی یک بار گفت که به پسرش به دلیل موانعی که بر سر او غلبه کرده بود، مضاعف افتخار می کند
[ترجمه ترگمان]بیل Cosby یک بار گفت که به خاطر موانعی که بر سر داشته است به پسرش افتخار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] به طور دوگانه، دو بار، دوباری، دو تایی، مضاعفا

انگلیسی به انگلیسی

• in a twofold manner; deceitfully
you use doubly to say that something has two aspects or features.
you also use doubly to say that something happens or is true to a greater degree than usual.

پیشنهاد کاربران

دوبرابر، بطورمضاعف، ازدوراه، ازدوجهت
۱. از دو جهت. از دو لحاظ ۲. دو برابر. دو چندان. مضاعف ۳. دوباره ۴. خیلی. بسیار. زیاد
مثال:
I was doubly happy to see David and his wife.
با دیدن دیوید و همسرش خوشحالی من دو چندان شد.
دوطرفه
هزاره: دو تا دو تا - دو به دو - به دو دلیل - از دو جهت
به ویژه

بپرس