dispossess

/ˌdɪspəˈzes//ˌdɪspəˈzes/

معنی: رها کردن، دور کردن، محروم کردن، بیرون کردن، بی بهره کردن، از تصرف محروم کردن، خلع ید کردن
معانی دیگر: (از مالکیت) محروم کردن، (به زور) گرفتن، مصادره کردن

جمله های نمونه

1. They have dispossessed her of her house.
[ترجمه گوگل]او را از خانه اش خلع کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها او را از خانه خود رها کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They settled the land, dispossessing many of its original inhabitants.
[ترجمه گوگل]آنها زمین را آباد کردند و بسیاری از ساکنان اصلی آن را خلع ید کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها زمین را مستقر کرده بودند و بسیاری از ساکنان اصلی آن را تشکیل می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If you pay your rent,you can't be dispossessed.
[ترجمه گوگل]اگر اجاره خود را بپردازید، نمی توان از شما سلب مالکیت کرد
[ترجمه ترگمان]اگر you را بپردازی، نمی توانی جمع و جور کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The government dispossessed the landlords of their property.
[ترجمه گوگل]دولت صاحبان اموالشان را خلع ید کرد
[ترجمه ترگمان]دولت از مالکین املاک خود محروم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They dispossessed him from his home.
[ترجمه گوگل]او را از خانه اش بیرون کردند
[ترجمه ترگمان]او را از خانه اش بیرون می کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A lot of people were dispossessed of their homes during the civil war.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم در طول جنگ داخلی از خانه های خود خلع ید شدند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم از خانه های خود در طی جنگ داخلی محروم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The nobles were dispossessed after the revolution.
[ترجمه گوگل]آقازاده ها بعد از انقلاب خلع ید شدند
[ترجمه ترگمان]اشراف پس از انقلاب از دست رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many black South Africans had been dispossessed of their homes.
[ترجمه گوگل]بسیاری از سیاه پوستان آفریقای جنوبی از خانه های خود خلع ید شده بودند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از سیاهان افریقای جنوبی از خانه های خود محروم شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The nobles were dispossessed of their lands after the Revolution.
[ترجمه گوگل]اعیان بعد از انقلاب از زمین های خود خلع ید شدند
[ترجمه ترگمان]نجبا از اراضی خود پس از انقلاب محروم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They have dispossessed him of his political rights.
[ترجمه گوگل]حقوق سیاسی او را سلب کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها او را از حقوق سیاسی خود محروم کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The landlord has dispossessed the old tenement building.
[ترجمه گوگل]صاحبخانه خانه مسکونی قدیمی را خلع ید کرده است
[ترجمه ترگمان]کاروانسرا دار ساختمان قدیمی را رها کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Fear dispossessed her of her senses.
[ترجمه گوگل]ترس او را از حواسش سلب کرد
[ترجمه ترگمان]ترس او را از خود دور می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The government dispossessed her from her conutry.
[ترجمه گوگل]دولت او را از کشورش محروم کرد
[ترجمه ترگمان]حکومت او را از her رها می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Droves of dispossessed people emigrated to Canada.
[ترجمه گوگل]انبوهی از افراد محروم به کانادا مهاجرت کردند
[ترجمه ترگمان]droves از مردم dispossessed به کانادا مهاجرت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They have been unjustly dispossessed of their hometown.
[ترجمه گوگل]آنها به ناحق از شهر خود خلع ید شده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها به ناحق از شهر خود محروم شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رها کردن (فعل)
abandon, drop, unleash, release, liberate, leave, surrender, dispossess, unfold, let, loose, forgo, forsake, unfix, disencumber, shoot, disembarrass, disentangle, extricate, hang off, trigger, unbend, unhand, uncouple, unbolt, uncork, unfasten, unhook, unloose

دور کردن (فعل)
banish, abduct, remove, distance, dispossess, estrange, oust, parry

محروم کردن (فعل)
dispossess, cut off, debar, exclude, bereave, deprive, divest, evacuate, geld, foreclose, devest, disappoint

بیرون کردن (فعل)
dispossess, fire, eliminate, force, swap, drive out, evict, cashier

بی بهره کردن (فعل)
dispossess, deprive, divest

از تصرف محروم کردن (فعل)
dispossess

خلع ید کردن (فعل)
dispossess

تخصصی

[حقوق] خلع ید کردن، از تصرف درآوردن

انگلیسی به انگلیسی

• deprive of home or property, confiscate, take away, expel, evict
if you are dispossessed of land or property, it is taken from you.

پیشنهاد کاربران

بپرس