1. a diffident girl who wouldn't even say a word
دختر کمرویی که یک کلمه هم حرف نمیزد
2. don't be so diffident about your abilities
دربارهی تواناییهای خود این همه بیاعتماد نباش!
3. He was diffident about his own success.
4. Helen was diffident and reserved.
5. He was modest and diffident about his own success.
[ترجمه ترگمان]او نسبت به موفقیت خود محجوب و کمرو بود
[ترجمه گوگل]او نسبت به موفقیت خود بسیار ضعیف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He has a politely diffident manner.
[ترجمه ترگمان]رفتارش مودبانه و محجوب است
[ترجمه گوگ ...