detail

/dəˈteɪl//ˈdiːteɪl/

معنی: جزء، فقره، تفصیل، جزئیات، تفاصیل، حساب ریز، بتفصیل شرح دادن، بتفصیل گفتن، بکار ویژهای گماردن، ماموریت دادن، شرح دادن
معانی دیگر: جز (جزئیات)، خرده، فرشیم، مو به موگویی، با آب و تاب گویی، (تصویر و کارهای هنری) ریزه کاری، بخش های ثانوی، بخشی از کارهنری (مثلا بخشی از یک نقاشی که برای مطالعه عکس برداری و بزرگ می کنند)، مو به مو شرح دادن، به تفصیل گفتن (یا نوشتن)، وارد جزئیات شدن، با آب و تاب گفتن (یا نوشتن وغیره)، (ارتش) مامور کردن، (برای کار ویژه ای) گزیدن، به بیگاری گرفتن، (ارتش - گروهی نظامی که برای کار ویژه ای گزیده شده اند) گروه بیگاری، (ارتش) بیگاری، بیگار، اقلام ریز

جمله های نمونه

1. in detail
جز به جز،مو به مو،به تفصیل

2. i can detail for you everything that has happened
می توانم آنچه را که روی داده است مو به مو برایتان بگویم.

3. too much detail may becloud the children's minds
جزئیات زیاد ممکن است فکر کودکان را مغشوش کند.

4. rigorous attention to detail
توجه موشکافانه به جزئیات

5. to describe in detail
به تفصیل شرح دادن

6. to reproduce a detail of a painting
بخشی از یک نقاشی را مجزا و بزرگ کردن

7. a good painter with an eye for detail
نقاش خوب که ریزه کاری ها را خوب مجسم می کند

8. The results must be analysed in detail.
[ترجمه گوگل]نتایج باید با جزئیات تجزیه و تحلیل شوند
[ترجمه ترگمان]نتایج باید با جزئیات آنالیز شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The illustration had too much redundant detail.
[ترجمه گوگل]تصویر دارای جزئیات بیش از حد اضافی بود
[ترجمه ترگمان]این تصویر جزئیات بسیار اضافی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Their daily lives are described in detail.
[ترجمه گوگل]زندگی روزمره آنها به تفصیل شرح داده شده است
[ترجمه ترگمان]زندگی روزمره آن ها به طور مفصل توضیح داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He could remember every trivial incident in great detail.
[ترجمه گوگل]او می‌توانست هر حادثه بی‌اهمیت را با جزئیات به یاد بیاورد
[ترجمه ترگمان]او هر حادثه ناچیز را با جزئیات فراوان به یاد می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Block out this unimportant detail at the top of your picture.
[ترجمه گوگل]این جزئیات بی اهمیت را در بالای تصویر خود مسدود کنید
[ترجمه ترگمان]این جزئیات بی اهمیت را در بالای تصویر خودتان ببندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Give me all the details of the accident — tell me what happened in detail.
[ترجمه گوگل]تمام جزئیات حادثه را به من بگویید - با جزئیات به من بگویید چه اتفاقی افتاده است
[ترجمه ترگمان]تمام جزئیات حادثه رو به من بگو - بگو چه اتفاقی تو جزئیات افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. These ideas will be examined in more detail in Chapter
[ترجمه گوگل]این ایده ها در فصل با جزئیات بیشتر مورد بررسی قرار خواهند گرفت
[ترجمه ترگمان]این ایده ها با جزییات بیشتری در فصل مورد بررسی قرار خواهند گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She told me every detail of her trip.
[ترجمه گوگل]او تمام جزئیات سفرش را به من گفت
[ترجمه ترگمان]تمام جزئیات سفرش را برایم تعریف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He was careful enough to check up every detail.
[ترجمه گوگل]او به اندازه کافی مراقب بود تا همه جزئیات را بررسی کند
[ترجمه ترگمان]اون به اندازه کافی مراقب بود که جزئیات رو بررسی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It is easy to overlook a small detail like that.
[ترجمه گوگل]به راحتی می توان از جزئیات کوچکی مانند آن چشم پوشی کرد
[ترجمه ترگمان]چشم پوشی از جزئیات کوچک مثل این آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He noted every detail so as to fix the scene in his mind.
[ترجمه گوگل]او تمام جزئیات را یادداشت کرد تا صحنه را در ذهن خود ثابت کند
[ترجمه ترگمان]او به همه جزئیات آن توجه کرد تا صحنه را در ذهنش ثبت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جزء (اسم)
part, portion, clause, appurtenance, gadget, component, ingredient, member, detail, sector, gizmo

فقره (اسم)
article, point, subject matter, detail, paragraph, item, vertebra, dorsal, particular

تفصیل (اسم)
circumstance, gloss, detail

جزئیات (اسم)
detail, minutiae, circumstantiality, elaboration, particularity

تفاصیل (اسم)
detail

حساب ریز (اسم)
detail

به تفصیل شرح دادن (فعل)
detail

بتفصیل گفتن (فعل)
detail

بکار ویژهای گماردن (فعل)
detail

ماموریت دادن (فعل)
mission, commission, detail

شرح دادن (فعل)
give, relate, depict, illustrate, demonstrate, explain, detail, describe, narrate, fill in

تخصصی

[عمران و معماری] جزئیات - ریزه کاری
[کامپیوتر] جزئیات .
[نساجی] جزء - ترک ( جزئی از لباس )
[ریاضیات] مشخصات، جزئیات، تفصیلات

انگلیسی به انگلیسی

• item; group of soldiers who have been sent on a mission
list, enumerate, describe, specify; assign, delegate
a detail is an individual feature or element of something.
detail consists of small features which are often not noticed.
details about someone or something are items of information about them.
if you detail things, you list them or give full information about them; a formal use.
see also detailed.

پیشنهاد کاربران

شرح دادن جزء به جز ، جزئیات را گفتن ، ریز به ریز را گفتن
،
detail:نکته جزئی
حکایت، داستان، گزارش، توضیح، خلاصه
با جزییات شرح دادن
More specific information about s. th
1 -
to order someone, often a small group of soldiers or workers, to perform a particular task
دستور دادن به شخصی، اغلب گروه کوچکی از سربازان یا کارگران، برای انجام یک کار خاص
Four soldiers were detailed to check the road for troops
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
to clean the inside and outside of a vehicle very carefully
تمیز کردن داخل و خارج یک وسیله نقلیه با دقت بسیار
You can skip the car wash; Rogers has all the equipment to wash and detail your car in your own driveway
a car detailing company

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/detail
security detail
گارد امنیتی، تیم محافظ ها
منابع• https://en.wikipedia.org/wiki/Security_detail
clean ( a motor vehicle ) thoroughly
به طور کامل پاکسازی/تمیز کردن
ظریف کاری
مجموعه ای از افراد که کار مشخصی به آنها محوّل شده؛ مثلاً:
I'd like to find out about joining the kitchen detail.
می خواستم بدونم چطوری می تونم به کارکنان آشپزخونه ملحق شم. / می خوام دربارۀ کار توی آشپزخونه بدونم.
تشریح کردن، به طور دقیق نشان دادن
تنظیم جزئیات
خرده - کاری
جزییات
به تفصیل شرح دادن
گاهی توصیف و شرح یک اسم
جزئیات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس