deprecate

/ˈdeprəˌket//ˈdeprəkeɪt/

معنی: ناراضی بودن، قبیح دانستن، بد دانستن
معانی دیگر: مذموم دانستن، نکوهیده دانستن، زشت خواندن، قبیح خواندن، ناروا دانستن، نهی کردن، ناچیز شمردن، کوچک شمردن، خوار کردن، ناراضی بودن از

جمله های نمونه

1. he used to deprecate his own achievements
او موفقیت های خود را ناچیز می شمرد.

2. We deprecate this use of company funds for political purposes.
[ترجمه هادی] ما مخالف استفاده از بودجه کارخانه برای اهداف سیاسی هستیم.
|
[ترجمه گوگل]ما استفاده از وجوه شرکت برای مقاصد سیاسی را رد می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما این استفاده از بودجه های شرکت را برای اهداف سیاسی به کار بردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You should not deprecate your own worth.
[ترجمه اسحاق] نباید ارزش خودت را دست کم بگیری ( باید خود کم بینی را کنار بگذاری ) .
|
[ترجمه گوگل]شما نباید ارزش خود را نادیده بگیرید
[ترجمه ترگمان]تو نباید به ارزش خودت پی ببری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I strongly deprecate the use of violence by the students.
[ترجمه گوگل]من به شدت استفاده از خشونت توسط دانش آموزان را محکوم می کنم
[ترجمه ترگمان]من به شدت استفاده از خشونت توسط دانش آموزان را تایید کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Surely Mr Stewart doesn't deprecate the value of children's television?
[ترجمه گوگل]مطمئناً آقای استوارت ارزش تلویزیون کودکان را تحقیر نمی کند؟
[ترجمه ترگمان]مطمئنا آقای استوارت ارزش تلویزیون کودکان را درک نمی کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Dealers have felt a need to deprecate their own firms' values, to disassociate themselves from them.
[ترجمه گوگل]دلالان احساس کرده اند که باید ارزش های شرکت های خود را تحقیر کنند و خود را از آنها جدا کنند
[ترجمه ترگمان]فروشندگان احساس می کنند که نیاز به deprecate ارزش های شرکت خود دارند تا خود را از آن ها جدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I'm not a wild, and I deprecate It'seriously!
[ترجمه گوگل]من وحشی نیستم و آن را به طور جدی تحقیر می کنم!
[ترجمه ترگمان]من وحشی نیستم و از آن متنفرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Shall we prostrate ourselves and deprecate his wrath?
[ترجمه گوگل]آیا سجده کنیم و خشم او را خوار کنیم؟
[ترجمه ترگمان]آیا باید خود را به خاک بسپاریم و از خشم او صرف نظر کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The teacher should not deprecate his student's efforts.
[ترجمه گوگل]معلم نباید زحمات شاگردش را تحقیر کند
[ترجمه ترگمان]معلم نباید تلاش های دانش آموزانش را تحمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As a lawyer, I would deprecate any sort of legal control on gene therapy at this stage.
[ترجمه گوگل]من به عنوان یک وکیل، هر نوع کنترل قانونی روی ژن درمانی را در این مرحله رد می کنم
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک وکیل، من هرگونه کنترل قانونی بر روی درمان ژنی در این مرحله را از بین خواهم برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Some pacifists and all militarists deprecate social and political conflicts.
[ترجمه گوگل]برخی از صلح‌طلبان و همه میلیتاریست‌ها منازعات اجتماعی و سیاسی را بی‌اهمیت می‌دانند
[ترجمه ترگمان]برخی pacifists و همه militarists deprecate های اجتماعی و سیاسی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The fashion now is to deprecate the positive contributions of Keynesian economics.
[ترجمه گوگل]اکنون مد این است که کمک های مثبت اقتصاد کینزی را بی ارزش کنیم
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر مد نظر گرفتن نقش مثبت اقتصاد Keynesian است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The peace - loving people deprecate war.
[ترجمه گوگل]مردم صلح دوست جنگ را تحقیر می کنند
[ترجمه ترگمان]مردم صلح دوست جنگ را نابود کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Soldiers in this country often use their power to embarrass deprecate the scholars. Sentence dictionary
[ترجمه گوگل]سربازان در این کشور اغلب از قدرت خود برای خجالت کشیدن علما استفاده می کنند فرهنگ لغت جمله
[ترجمه ترگمان]سربازان در این کشور اغلب از قدرت خود برای شرمسار کردن متخصصان استفاده می کنند فرهنگ لغت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His success in the recent series of competitions made his opponents no longer deprecate him.
[ترجمه گوگل]موفقیت او در سری مسابقات اخیر باعث شد تا دیگر حریفان او را بی ارزش نکنند
[ترجمه ترگمان]موفقیت او در مجموعه رقابت های اخیر باعث شد که مخالفان او دیگر او را تحت فشار قرار ندهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناراضی بودن (فعل)
repine, deprecate

قبیح دانستن (فعل)
deprecate

بد دانستن (فعل)
irk, loathe, proscribe, dispraise, deprecate, discountenance

انگلیسی به انگلیسی

• disapprove; protest against; belittle, disparage
if you deprecate something, you speak critically about it because you disapprove of it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : deprecate
اسم ( noun ) : deprecation
صفت ( adjective ) : deprecating / deprecatory
قید ( adverb ) : deprecatingly
ابراز عدم تایید
بی میل بودن نسبت به . . .
( علوم رایانه/ویژگی یک نرم افزار ) قابل استفاده اما منسوخ که بهتر استدیگر از آن استفاده نشود، چون ویژگی جدید و اغلب بهتری جای آن را گرفته است.
خوار و خفیف کردن
سرزنش کردن
عیب جویی کردن

بپرس