demoralisation

جمله های نمونه

1. The demoralisation generated by the occupation was taken full advantage of by the Communists to establish a socialist republic.
[ترجمه گوگل]کمونیست ها از تضعیف روحیه ناشی از اشغال نهایت استفاده را بردند تا یک جمهوری سوسیالیستی ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]The که توسط اشغال تولید شد، از مزایای استفاده از کمونیست ها برای ایجاد یک جمهوری سوسیالیستی استفاده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Despite my demoralisation, ex-colleagues remind me that many sex offenders do want to change and that we have to do something to assist them.
[ترجمه گوگل]با وجود تضعیف روحیه ام، همکاران سابق به من یادآوری می کنند که بسیاری از مجرمان جنسی می خواهند تغییر کنند و ما باید کاری برای کمک به آنها انجام دهیم
[ترجمه ترگمان]با وجود demoralisation، همکاران سابق به من یاد آوری می کنند که بسیاری از مجرمان سکس می خواهند تغییر کنند و ما باید کاری برای کمک به آن ها انجام دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Setting a cost limit first, and then trying to tailor services to fit, causes only conflict and demoralisation.
[ترجمه گوگل]ابتدا تعیین محدودیت هزینه و سپس تلاش برای متناسب کردن خدمات، تنها باعث تضاد و تضعیف روحیه می شود
[ترجمه ترگمان]تعیین یک حد هزینه اولیه، و سپس تلاش برای انجام خدمات به تناسب، تنها باعث تعارض و تعارض می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The state of confusion into which we are thrown by what seem to be senseless acts of brutal violence in Iraq produce the very effects the terrorists intend: our incomprehension and demoralisation .
[ترجمه گوگل]وضعیت سردرگمی که ما با اعمال خشونت وحشیانه بی‌معنا در عراق وارد آن شده‌ایم، همان اثراتی را ایجاد می‌کند که تروریست‌ها قصد دارند: درک نکردن و تضعیف روحیه ما
[ترجمه ترگمان]وضعیت سردرگمی که به وسیله آنچه به نظر می رسد عمل وحشیانه خشونت وحشیانه در عراق است، تاثیرات بسیار زیادی را که تروریست ها می خواهند را تولید می کند: عدم درک ما و عدم درک ما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This is perhaps the saddest aspect of his reign: his democracy is a democracy of those who win by default, who rule through cynical demoralisation.
[ترجمه گوگل]این شاید غم انگیزترین جنبه سلطنت او باشد: دموکراسی او دموکراسی کسانی است که به طور پیش فرض پیروز می شوند و از طریق تضعیف بدبینانه حکومت می کنند
[ترجمه ترگمان]شاید این بدترین جنبه حکومت او باشد: دموکراسی او دموکراسی کسانی است که به طور پیش فرض پیروز می شوند، و این حکومت از طریق demoralisation بدبینانه حکومت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These too led tens of thousands of workers into struggles that ended in defeat and demoralisation.
[ترجمه گوگل]اینها نیز دهها هزار کارگر را به مبارزاتی کشاند که با شکست و تضعیف روحیه خاتمه یافت
[ترجمه ترگمان]این تعداد، ده ها هزار کارگر را به مبارزات انتخاباتی کشاند که به شکست و شکست انجامید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Developing countries' monitoring systems can suffer from a variety of problems, including demoralisation in the institutions that oversee them because of low pay, high stress and lack of resources.
[ترجمه گوگل]سیستم‌های نظارتی کشورهای در حال توسعه می‌توانند از مشکلات مختلفی رنج ببرند، از جمله تضعیف روحیه در نهادهایی که بر آنها نظارت دارند، به دلیل دستمزد کم، استرس زیاد و کمبود منابع
[ترجمه ترگمان]کشورهای در حال توسعه سیستم نظارت بر کشورها می توانند از مشکلات مختلفی، از جمله demoralisation ها در موسساتی که به دلیل حقوق کم، استرس بالا و عدم وجود منابع، بر آن ها نظارت دارند، دچار مشکل شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• corruption of morals; destruction of morale (also demoralization)

پیشنهاد کاربران

بپرس