decency

/ˈdiːsənsi//ˈdiːsnsi/

معنی: شایستگی، محجوبیت، نجابت، انطباق با مورد، پاک بینی
معانی دیگر: مناسبت، ادب، بزرگواری، آبرومندی (رجوع شود به: decent)، (جمع) آداب و اصول، نزاکت و حسن سلوک، معرفت، (جمع) تسهیلات و نیازهای زندگی خوب، لطف، محبت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: decencies
(1) تعریف: the quality, state, or condition of being decent.
مترادف: fitness, honesty, respectability, seemliness, suitableness
متضاد: indecency
مشابه: appropriateness, good, goodness, integrity, kindness, niceness

(2) تعریف: conformity to commonly recognized standards of modesty, good taste, and the like; propriety; decorum.
مترادف: conformity, decorum, modesty, propriety
مشابه: etiquette, manners, mores, virtue

(3) تعریف: (pl.) the requirements of a respectable or comfortable standard of living.
مترادف: amenities, comforts

جمله های نمونه

1. his decency and valor
بزرگواری و شجاعت او

2. not have the decency to
معرفت (انجام کاری را) نداشتن

3. His sense of decency and fair play made him refuse the offer.
[ترجمه mohsen] به خاطر حس شایستگی و انصافی که به او دست داد پیشنهاد را رد کرد
|
[ترجمه گوگل]حس نجابت و بازی جوانمردانه او باعث شد که این پیشنهاد را رد کند
[ترجمه ترگمان]حس ادب و ادب به او دست داد که پیشنهادش را رد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Your behaviour is an affront to public decency.
[ترجمه گوگل]رفتار شما توهین به عفت عمومی است
[ترجمه ترگمان]رفتار شما بی احترامی به شرافت عمومی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. On Friday he showed neither decency nor dignity. It was an uncommon lapse.
[ترجمه گوگل]روز جمعه نه نجابت نشان داد و نه وقار این یک خطای غیر معمول بود
[ترجمه ترگمان]روز جمعه نه نجابت داشت و نه وقار این یه اشتباه غیر عادی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His sense of decency forced him to resign.
[ترجمه گوگل]احساس نجابت او را مجبور به استعفا کرد
[ترجمه ترگمان]حس شایستگی و نزاکت او را وادار به استعفا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was a model of honesty and decency.
[ترجمه گوگل]او الگوی صداقت و نجابت بود
[ترجمه ترگمان]او نمونه ای از شرافت و شرافت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He might have had the decency to apologize.
[ترجمه گوگل]او ممکن است این نجابت را داشته باشد که عذرخواهی کند
[ترجمه ترگمان] اون شاید ادب و نزاکت رو داشته باشه که عذرخواهی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is someone who prizes truth and decency above all things.
[ترجمه گوگل]او کسی است که حقیقت و نجابت را بالاتر از همه چیز می داند
[ترجمه ترگمان]او کسی است که حقیقت و نجابت را بالاتر از همه چیز می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They had transgressed the bounds of decency.
[ترجمه گوگل]آنها از حدود نجابت تجاوز کرده بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها مرزه ای ادب را هم فراتر گذاشته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This policy goes against common precepts of decency.
[ترجمه گوگل]این سیاست مغایر با احکام متداول نجابت است
[ترجمه ترگمان]این سیاست با احکام عمومی شایستگی انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's only common decency to let her know what's happening .
[ترجمه گوگل]این فقط نجابت عادی است که به او بفهمانیم چه اتفاقی دارد می افتد
[ترجمه ترگمان]فقط نجابت عمومی است که به او بگویم چه اتفاقی دارد می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You'd think he'd have the common decency to apologize for what he said.
[ترجمه گوگل]شما فکر می کنید او نجابت معمولی برای عذرخواهی برای صحبت هایش دارد
[ترجمه ترگمان]تو فکر می کنی او آداب و رسوم مشترک را داشت که به خاطر چیزی که گفته بود عذرخواهی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His essential decency makes it impossible to dislike him.
[ترجمه گوگل]نجابت ذاتی او باعث می شود که دوست نداشته باشیم
[ترجمه ترگمان]نجابت اصلی او نمی تواند از او بدش بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They earn wages below the decency threshold set by the EU.
[ترجمه گوگل]دستمزد آنها کمتر از آستانه نجابت تعیین شده توسط اتحادیه اروپا است
[ترجمه ترگمان]آن ها حقوق زیر آستانه شایستگی تعیین شده توسط اتحادیه اروپا را بدست می آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شایستگی (اسم)
ability, sufficiency, competency, competence, merit, suitability, worthiness, aptitude, desert, acceptability, adequacy, pertinence, pertinency, aptness, decency, eligibility

محجوبیت (اسم)
bashfulness, modesty, decency, shamefacedness

نجابت (اسم)
honor, decency, chastity, nobility, gentility, gentilesse, gentrice

انطباق با مورد (اسم)
decency

پاک بینی (اسم)
sportsmanship, decency

انگلیسی به انگلیسی

• modesty; integrity; proper behavior
decency is behaviour which follows accepted moral standards.
decency is also kind and considerate behaviour.

پیشنهاد کاربران

ادب و نزاکت
خوش منشی، راست کرداری، آدم حسابی بودن، صادق و راستگو بودن
Public decency =در اینجا عفت عمومی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : decency
✅️ صفت ( adjective ) : decent
✅️ قید ( adverb ) : decently
در حالت جمع و در بعضی جاها به معنی مواهب/ موهبت هاست
عفاف ، نجابت
آراستگی
برازندگی
تناسب
مقبولیت
( شخص ) وقار
( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
کرامت
در حقوق:عفت
crimes against decency :جرائم منافی عفت
Politeness
مثالی از فیلم " بتمن آغاز میکند"
ساختار جمله برام جالب بود
Like you, I was supposed to learn there are those who without decency, must be fought
مثل تو باید یاد میگرفتم کسانی هستند بدون نجابت که باید با آنها جنگید
dignity
شان
مرتبه
مقام
منزلت
جایگاه
شرف - عزت
احترام ( آبرو )
شرافت
جایگاه - منزلت
آداب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس