1. a dramatic critic
هنرسنج تئاتر
2. a dramatic performance
ایفای نقش دراماتیک،اجرای دراماتیک
3. his dramatic attempt to escape from jail
تلاش پرشور او برای فرار از زندان
4. a difficult dramatic part which few actors can encompass
نقش نمایشی دشوار که بازیگران معدودی قادر به ایفای آن میباشند.
5. the most dramatic event of the first world war
شگرفترین رویداد جنگ جهانی اول
6. a ballerina who essayed a dramatic role on television
رقاصهی باله که بازی در یک نقش دراماتیک در تلویزیون را مورد امتحان قرار داد
7. The businesses showed a dramatic variation in how they treated their staff.
[ترجمه ترگمان]کسب و کارها تغییرات چشمگیری در نحوه برخورد آنها با کارکنان خود نشان دادند
[ترجمه گوگل]کسب و کار ها تغییرات قابل توجهی در نحوه برخورد با کارکنان خود نشان دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Environmentalists are alarmed by the dramatic increase in pollution.
[ترجمه ترگمان]متخصصان محیطزیست از افزایش چشمگیر آلودگی هراس دارند
[ترجمه گوگل]محیط زیست از افزایش چشمگیر آلودگی جلوگیری می کند
...