cyclic

/ˈsaɪklɪk//ˈsaɪklɪk/

معنی: چرخهای، دورهای یا دایرهای
معانی دیگر: چرخه سان، ادواری، گردشی، گهگاهی، تناوبی، متناوب، (شیمی) حلقوی، چنبری (cyclical هم می گویند)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: cyclicity (n.)
(1) تعریف: pertaining to, forming, or recurring in a cycle.
مشابه: periodic, periodical

- the cyclic phases of the moon
[ترجمه گوگل] فازهای چرخه ای ماه
[ترجمه ترگمان] فازه ای حلقوی ماه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- cyclic adjustments in the economy
[ترجمه گوگل] تعدیل چرخه ای در اقتصاد
[ترجمه ترگمان] تغییرات چرخه ای در اقتصاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in chemistry, of or pertaining to a compound or form of a compound containing a covalently closed ring of atoms.

- Many types of sugar molecules have both a linear and a cyclic form.
[ترجمه گوگل] بسیاری از انواع مولکول های قند هم شکل خطی و هم شکل حلقوی دارند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از انواع مولکول های قند هم یک فرم خطی و هم یک فرم حلقوی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. cyclic time
زمان چرخه سان

2. the cyclic nature of economic activities
نهاد چرخه وار فعالیت های اقتصادی

3. the cyclic structure of gasoline molecules
ساختمان حلقوی مولکول های بنزین

4. breathing is a cyclic function
تنفس عملی تناوبی است.

5. The object is no longer in cyclic motion.
[ترجمه گوگل]جسم دیگر در حرکت چرخه ای نیست
[ترجمه ترگمان]شی دیگر در حرکت چرخشی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These are usually cyclic molecules, containing carbon-carbon bonds and oxygen atoms of general formula.
[ترجمه گوگل]اینها معمولاً مولکولهای حلقوی هستند که حاوی پیوندهای کربن-کربن و اتمهای اکسیژن با فرمول عمومی هستند
[ترجمه ترگمان]این ها معمولا مولکول های حلقوی هستند که حاوی پیوندهای کربن - کربن و اتم های اکسیژن فرمول کلی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I put my hand on the wavering cyclic grip between my knees.
[ترجمه گوگل]دستم را روی چنگ چرخه ای متزلزل بین زانوهایم گذاشتم
[ترجمه ترگمان]دستم را روی زانوهایم گذاشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. First of all, some forward cyclic is needed to initiate the forward movement.
[ترجمه گوگل]اول از همه، مقداری چرخه رو به جلو برای شروع حرکت رو به جلو مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]اول از همه، برای شروع حرکت رو به جلو، کمی به جلو نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The cyclic felt stiff as I corrected for drift.
[ترجمه گوگل]همانطور که رانش را اصلاح کردم، چرخه سفت شد
[ترجمه ترگمان]وقتی حرفم را تصحیح کردم، این چرخه ای دیگر خشک و خشک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If we reject cyclic ideas and even uniformitarianism, what have we left?
[ترجمه گوگل]اگر ایده های چرخه ای و حتی یکسان گرایی را رد کنیم، چه چیزی باقی می ماند؟
[ترجمه ترگمان]اگر ایده های چرخشی و حتی uniformitarianism را رد کنیم، ما چه هستیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In 1880 the first cyclic sulphur-nitrogen free radical - - was prepared as a deep green powder with a metallic lustre.
[ترجمه گوگل]در سال 1880 اولین رادیکال آزاد گوگرد-نیتروژن حلقوی - - به صورت پودر سبز تیره با درخشندگی فلزی تهیه شد
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۸۸۰، اولین رادیکال آزاد - نیتروژن عاری از نیتروژن - - بعنوان یک پودر سبز عمیق با درخشش فلزی آماده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Rocks splintered by centuries of cyclic thaws crumbled under my boots.
[ترجمه گوگل]صخره‌هایی که در اثر قرن‌ها ذوب‌های چرخه‌ای متلاشی شده بودند، زیر چکمه‌هایم فرو ریختند
[ترجمه ترگمان]سنگ هایی که قرن ها پیش فرو ریخته بودند به زیر چکمه من فرو ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Many models require some lateral cyclic input to assist in making a stable flat turn.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مدل‌ها به ورودی چرخه‌ای جانبی نیاز دارند تا به چرخش صاف ثابت کمک کند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مدل ها به یک ورودی حلقوی جانبی نیاز دارند تا به تبدیل یک چرخش ثابت ثابت کمک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Obviously, you pull the cyclic stick back to lower the tail and impart a rearwards force to stop the forwards movement.
[ترجمه گوگل]بدیهی است که چوب چرخه‌ای را به عقب می‌کشید تا دم را پایین بیاورید و نیرویی به سمت عقب وارد کنید تا حرکت رو به جلو را متوقف کنید
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که شما چوب چرخشی را عقب می زنید تا دم را پایین بیاورید و یک نیروی rearwards را برای توقف حرکت جلو بکشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چرخ های (صفت)
cyclic

دورهای یا دایرهای (صفت)
cyclic

تخصصی

[عمران و معماری] دوره ای
[نساجی] حلقوی - حلقه ای - گردشی - دوری
[ریاضیات] دوری، حلقوی، دور، دوره ای، چرخه ای، مدور
[آمار] دوری
[آب و خاک] چرخه ای

انگلیسی به انگلیسی

• occurring in cycles, repeating; arranged in circles or whorls (botany)
cyclic means the same as cyclical.

پیشنهاد کاربران

سیکلی
نوبتی
تناوبی
در ریاضی و هندسه به معنای "هم دایره" است
[شیمی] حلقوی

بپرس