1. قطع کردن حرف ( Interrupt )
2. قطع حمایت مالی ( Stop financial support )
3. قطع ارتباط ( Disconnect )
4. بستن راه در رانندگی ( Block in traffic )
5. محروم کردن ( Disinherit/Exclude )
... [مشاهده متن کامل]
- - -
1. To interrupt someone while speaking ( قطع کردن حرف کسی )
- FA: او حرف مرا قطع کرد قبل از اینکه جمله ام تمام شود.
2. To stop financial support ( قطع حمایت مالی )
- FA: والدینش حمایت مالی را قطع کردند وقتی او دانشگاه را رها کرد.
3. To disconnect a phone call ( قطع کردن تماس تلفنی )
- FA: تماس به دلیل سیگنال ضعیف ناگهان قطع شد.
4. To block someone in traffic ( بستن راه کسی در رانندگی )
- FA: یک راننده بی احتیاط در بزرگراه راه مرا بست.
5. To disinherit someone ( محروم کردن از ارث )
- FA: پدرش او را از ارث محروم کرد.
6. To stop supplying something ( قطع کردن عرضه )
- FA: دولت برق مناطق اعتراضی را قطع کرد.
7. To end a relationship abruptly ( رابطه را ناگهانی قطع کردن )
- FA: بعد از دعوا، او کاملاً رابطه را قطع کرد.
8. To exclude someone socially ( حذف کردن از جمع )
- FA: آنها او را بعد از مشاجره از گروه حذف کردند.
9. To stop alcohol service ( to a drunk person ) ( قطع کردن مشروب به فرد مست )
- FA: متصدی بار بعد از سه نوشیدنی به او مشروب نداد.
10. To isolate or separate ( جدا کردن یا منزوی کردن )
- FA: طوفان روستا را از شهر جدا کرد.
قطع کردن تلفن روی کسی