cut short

جمله های نمونه

1. Cut short the nonsense and return to one's muttons.
[ترجمه Unknown] در زبان کوردی می گویند: بیبڕەوە ئەم قسه هەڵیت و پەڵیتانە و بڕۆ داشقە توورەکەت بفرۆشه.
|
[ترجمه Shilan] دست بردار از این حرفهای بی اساس و به موضوع اصلی بپرداز.
|
[ترجمه گوگل]مزخرفات را کوتاه کن و به گوشت گوسفندی خود برگرد
[ترجمه ترگمان]the را قطع کنید و به muttons برگردید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Impatiently he cut short what I was telling him.
[ترجمه گوگل]با بی حوصلگی حرفی که به او می گفتم کوتاه کرد
[ترجمه ترگمان]با بی صبری چیزی را که به او می گفتم قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It doesn't suit you to have your hair cut short.
[ترجمه گوگل]کوتاه کردن موهایتان برای شما مناسب نیست
[ترجمه ترگمان]برای شما مناسب نیست که موهایتان را کوتاه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She had dark red hair, cut short.
[ترجمه گوگل]او موهای قرمز تیره داشت، کوتاه کرده بود
[ترجمه ترگمان]موهای قرمز تیره اش داشت کوتاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. With my hair cut short, I could have passed for a boy.
[ترجمه گوگل]با موهام کوتاه میتونستم پسر بمونم
[ترجمه ترگمان]با موهای کوتاه، می توانستم به خاطر یک پسر مرده باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His career was tragically cut short when, at the age of 4 he died of a heart attack.
[ترجمه گوگل]زندگی حرفه ای او به طرز غم انگیزی کوتاه شد زمانی که در 4 سالگی بر اثر حمله قلبی درگذشت
[ترجمه ترگمان]او در سن ۴ سالگی براثر سکته قلبی درگذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His career was cut short by injury.
[ترجمه گوگل]دوران حرفه ای او به دلیل مصدومیت کوتاه شد
[ترجمه ترگمان]شغلش به واسطه جراحت کوتاه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was forced to cut short a visit to North America.
[ترجمه گوگل]او مجبور شد سفر خود به آمریکای شمالی را کوتاه کند
[ترجمه ترگمان]او مجبور شد یک سفر کوتاه به آمریکای شمالی را قطع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The General was anxious to cut short the philosophizing and get down to more urgent problems.
[ترجمه گوگل]ژنرال مشتاق بود که فلسفه ورزی را کوتاه کند و به مشکلات فوری تر بپردازد
[ترجمه ترگمان]ژنرال میل داشت philosophizing را قطع کند و به مشکلات مهم تری خاتمه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I know my life has been cut short by this terrible virus but Daniel will live on after me.
[ترجمه گوگل]من می دانم که زندگی من توسط این ویروس وحشتناک کوتاه شده است، اما دنیل پس از من زندگی خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]میدونم که زندگی من توسط این ویروس وحشتناک کوتاه شده ولی \"دنیل\" بعد از من زندگی میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His career was cut short when he succumbed to cancer.
[ترجمه گوگل]زمانی که به سرطان تسلیم شد، حرفه او کوتاه شد
[ترجمه ترگمان]شغل او زمانی کوتاه شد که او به سرطان مبتلا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I had to cut short my trip when my wallet was stolen.
[ترجمه گوگل]وقتی کیف پولم را دزدیدند مجبور شدم سفرم را کوتاه کنم
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم وقتی کیف پولم دزدیده شد، سفرم رو کوتاه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The interviewer cut short his guest in mid - sentence.
[ترجمه گوگل]مصاحبه کننده مهمان خود را در وسط جمله کوتاه کرد
[ترجمه ترگمان]مصاحبه کننده به طور کامل مهمان خود را در وسط جمله قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The meeting was cut short when the chairman fell ill.
[ترجمه گوگل]جلسه با مریض شدن رئیس قطع شد
[ترجمه ترگمان]جلسه زمانی کوتاه شد که رئیس بیمار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• interrupt, stop early, make shorter

پیشنهاد کاربران

مثال:
I have to cut my running short
باید دوندگی ام را کنار بگذارم.
I have to cut lunch short.
باید از تایم ناهار بزنم
کوتاه کردن
کوتاه شدن دست کسی از چیزی
قبل از موعد مقرر خاتمه دادن ، نیمه کاره رها کردن,
To end/terminate earlier than intended
to have to stop doing something before it is
. finished
Four young lives were cut short by the
...
[مشاهده متن کامل]

. recklessnesss of one individual
Their budding romance, though, was cut short - suddenly and without explanation

نیمه کاره ماندن کاریbe cut short
Cut sth short=رها کردن کاری
نیمه تمام گذاشتن کاری
قطع کردن حرف کسی
نیمه کاره رها کردن کاری

بپرس