وقت تنگ گذاشتن برای
چیزی نمونده بود. . .
کم مونده بود. . .
نزدیک بود. . .
near miss
کم مونده بود. . .
نزدیک بود. . .
درست لحظه آخر رسیدن، دقیقه نود رسیدن، درست خطر از بیخ گوش رد شدن ( منظور یعنی اگر یک کم بیشتر طول میکشید برای ما دردسر ساز میشد یا بیان اینکه تقریبا نزدیک بود شکست بخوریم ) مثال It's cutting it a bit close
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
to get to the station at 9:45 when the train leaves at 9:50 رفتن به ایستگاه در ساعت 9 :45 ، موقعی که قطار در ساعت 9:50 حرکت می کند، یعنی درست لحظه آخر رسیدن ( یعنی اینکه تقریبا داشتیم قطار را از دست میدادیم )