cushy

/ˈkʊʃi//ˈkʊʃi/

(از ریشه ی فارسی: خوشی - خودمانی) آسان و راحت، بی درد سر، بی دردسر,سان ,راحت

جمله های نمونه

1. a cushy job
شغل بی درد سر

2. Her job's so cushy: she does next to nothing and earns a fortune.
[ترجمه گوگل]شغل او خیلی راحت است: تقریباً هیچ کاری نمی کند و ثروت زیادی به دست می آورد
[ترجمه ترگمان]شغلش خیلی راحت است: او در کنار هیچ چیز دیگری زندگی می کند و ثروتی به دست می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He's got himself a very cushy little number.
[ترجمه گوگل]او برای خودش یک شماره کوچک بسیار جذاب دارد
[ترجمه ترگمان]اون خودش یه شماره خیلی راحت داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His father found him a cushy job in the office, with almost nothing to do and a whacking great salary.
[ترجمه گوگل]پدرش برای او یک شغل راحت در دفتر پیدا کرد، تقریباً هیچ کاری برای انجام دادن نداشت و حقوق بسیار بالایی داشت
[ترجمه ترگمان]پدرش او را یک کار راحت و راحت در دفتر پیدا کرد، تقریبا هیچ کاری برای انجام دادن نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's a cushy life for the rich.
[ترجمه گوگل]این یک زندگی آرام برای ثروتمندان است
[ترجمه ترگمان]زندگی راحتی برای ثروتمندان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Peter just landed a cushy new job with a big firm.
[ترجمه گوگل]پیتر به تازگی در یک شرکت بزرگ شغل جدیدی پیدا کرده است
[ترجمه ترگمان]پیتر \"همین الان یه شغل جدید و راحت رو با یه شرکت بزرگ پیاده کرد\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The caf lounge area has cushy chairs and plenty of caffeinated and herbal remedies to nurture patrons of the arts.
[ترجمه گوگل]منطقه کافه لانژ دارای صندلی‌های راحت و مقدار زیادی داروهای کافئین دار و گیاهی برای پرورش حامیان هنر است
[ترجمه ترگمان]سالن استراحت کافه دارای صندلی های cushy و بسیاری از درمان های caffeinated و گیاهی برای پرورش حامیان هنر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They've had a cushy subsidised existence for too long.
[ترجمه گوگل]آنها مدت زیادی است که دارای یارانه مناسبی هستند
[ترجمه ترگمان]ان ها مدت زیادی وجود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I sank down on a cushy sofa.
[ترجمه گوگل]روی مبل راحتی فرو رفتم
[ترجمه ترگمان]روی نیمکت راحتی لم دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Being a stewardess is not a cushy lifestyle - it's very hard work.
[ترجمه گوگل]مهماندار بودن یک سبک زندگی ساده نیست - کار بسیار سختی است
[ترجمه ترگمان]به عنوان مهماندار، سبک زندگی cushy نیست - کار بسیار دشواری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I wouldn't say so, it's a pretty cushy job, driving a nice car around, being paid well.
[ترجمه گوگل]من نمی گویم، این یک کار بسیار جذاب است، رانندگی با یک ماشین خوب، و دستمزد خوب
[ترجمه ترگمان]من این را نخواهم گفت، این کار خیلی راحت است و یک ماشین خوب دور و بر را می راند، خوب پول می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What a cushy number, living rent-free in return for taking the dog out once a day!
[ترجمه گوگل]چه عدد دلپذیری، زندگی بدون اجاره در ازای بیرون بردن سگ در روز!
[ترجمه ترگمان]چه شماره cushy که در ازای گرفتن سگ یک بار در روز آزاد می شود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Eventually he got a cushy job as a newspaper correspondent in Madrid.
[ترجمه گوگل]سرانجام او به عنوان خبرنگار روزنامه در مادرید شغل مناسبی پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]سرانجام او به عنوان خبرنگار روزنامه در مادرید کار cushy دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The boss'son got a cushy job with many perks.
[ترجمه گوگل]پسر رئیس یک شغل راحت با امتیازات بسیار پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]پسر رئیس با مزایای زیاد یک شغل خوب پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• cushiony, soft, comfortable
a cushy job or task is very easy; an informal word.

پیشنهاد کاربران

cushy ( easy ) . He has a real cushy job.
اسان
cushy job or life is very easy and does not need much effort

بپرس