curved

/ˈkɜːrvd//kɜːvd/

معنی: خم، منحنی، چنبری
معانی دیگر: کج,کجشده ,منحنی ,خمیده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: having the shape of a curve; not straight or angular.
مترادف: rounded
متضاد: angular, straight

- His knife had a curved blade.
[ترجمه گوگل] چاقوی او تیغه ای خمیده داشت
[ترجمه ترگمان] چاقویش یک تیغه کج بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. curved chart
نمودار منحنی شکل،نمودار غیرخطی

2. curved plotter
(مکانیک) منحنی نگار،چول نگار

3. the missile curved toward its target
موشک به سوی هدف دور (چول) زد.

4. his lips were curved in a smile
لبخند به لبانش انحنایی بخشیده بود.

5. straighten all of the curved lines
همه ی خط های قوس دار را صاف کن.

6. The road curved suddenly to the left.
[ترجمه گوگل]جاده ناگهان به سمت چپ پیچید
[ترجمه ترگمان]جاده ناگهان به سمت چپ پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The road curved to the right.
[ترجمه گوگل]جاده به سمت راست منحنی شد
[ترجمه ترگمان]جاده به سمت راست انحنا پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His lips curved in a barely perceptible smile.
[ترجمه گوگل]لب هایش در لبخندی که به سختی قابل درک بود خم شد
[ترجمه ترگمان]لبخند نامحسوسی بر لبش نقش بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The corners of her mouth curved upwards in amusement.
[ترجمه گوگل]گوشه های دهانش به نشانه سرگرمی به سمت بالا خم شد
[ترجمه ترگمان]گوشه های دهانش به خنده افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The spear curved through the air.
[ترجمه گوگل]نیزه در هوا خمید
[ترجمه ترگمان]نیزه در هوا خم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Like a telescope it has a curved mirror to collect the sunlight.
[ترجمه گوگل]مانند تلسکوپ آینه ای خمیده برای جمع آوری نور خورشید دارد
[ترجمه ترگمان]مثل تلسکوپی است که یک آینه منحنی برای جمع کردن نور خورشید دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The road curved around the bay.
[ترجمه گوگل]جاده در اطراف خلیج پیچید
[ترجمه ترگمان]جاده دور خلیج چرخید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The roof was spanned by curved ribs of steel.
[ترجمه گوگل]سقف توسط دنده های منحنی فولادی پوشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]پشت بوم با دنده پیچ شده از فولاد ساخته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A curved margin of a highway was reflectorized for safety.
[ترجمه گوگل]حاشیه منحنی یک بزرگراه برای ایمنی منعکس شد
[ترجمه ترگمان]حاشیه منحنی یک بزرگراه به خاطر ایمنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خم (صفت)
inclined, bent, curved, humped, crooked, nutant, bow-backed

منحنی (صفت)
askew, bent, curved, crumpled

چنبری (صفت)
round, bandy, curved, circular, toric

تخصصی

[عمران و معماری] منحنی
[ریاضیات] منحنی، خمیده، منحنی شکل
[پلیمر] انحنادار

انگلیسی به انگلیسی

• bent, turned, twisted, winding
a curved object has the shape of a curve.

پیشنهاد کاربران

منحنی
خم دار و خمیده با شیب ملایم
مثلا در:
Curved ramp gives curved fold
قوسی
They had long, curved tusks
( خمیده )
آنها عاج بلند خمیده داشتند
جایگاه یا پیشخوان استاد و سخنرانان
خمیده

بپرس