curve ball


(بیس بال) توپ چولدار، توپ قوسدار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a baseball pitch in which the ball curves toward the opposite side from which it was thrown.

(2) تعریف: an unforeseen or unexpected event that takes one by surprise or catches one off guard.

- The president does not want any curveballs at his press conference.
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور در کنفرانس مطبوعاتی خود هیچ گونه منحنی نمی خواهد
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور قصد ندارد در کنفرانس مطبوعاتی وی شرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. At the last minute, I threw them a curve ball by saying, "We're going to bring spouses".
[ترجمه گوگل]در آخرین لحظه، با گفتن این جمله که «همسر بیاوریم» برایشان توپ منحنی پرتاب کردم
[ترجمه ترگمان]در دقیقه آخر، با گفتن این جمله، آن ها را به طرف توپ پرتاب کردم و گفتم: \" ما قصد داریم همسران خود را بیاوریم \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Ryan pitched a curve ball which easily beat the batter.
[ترجمه گوگل]رایان یک توپ منحنی به زمین زد که به راحتی باتر را شکست داد
[ترجمه ترگمان]رایان یه توپ منحنی داره که به راحتی شکست میخوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Some guys can hit a curve ball.
[ترجمه گوگل]بعضی از بچه ها می توانند به یک توپ منحنی ضربه بزنند
[ترجمه ترگمان]برخی افراد می توانند به توپ منحنی برخورد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The European and American athletes mostly use the curve ball in international competitions.
[ترجمه گوگل]ورزشکاران اروپایی و آمریکایی بیشتر از توپ منحنی در مسابقات بین المللی استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]ورزش کاران اروپایی و آمریکایی اغلب از توپ منحنی در رقابت های بین المللی استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He throws a mean curve ball.
[ترجمه گوگل]او یک توپ منحنی متوسط ​​را پرتاب می کند
[ترجمه ترگمان]او توپ بزرگی را پرتاب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The pitcher delivered a curve ball.
[ترجمه گوگل]پارچ یک توپ منحنی تحویل داد
[ترجمه ترگمان]این پارچ توپ منحنی را تحویل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Life can sure curve ball when you least expect it.
[ترجمه گوگل]زندگی مطمئناً می تواند توپ را در زمانی که انتظارش را ندارید بچرخاند
[ترجمه ترگمان]اگر انتظار داشته باشید، زندگی می تواند به توپ نزدیک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Curve ball: A pitch thrown with a rotation that makes the ball curve.
[ترجمه گوگل]توپ منحنی: زمینی که با چرخش پرتاب می شود که توپ را منحنی می کند
[ترجمه ترگمان]یک توپ منحنی: یک زمین با چرخشی پرتاب می شود که باعث چرخش توپ می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The curve ball is also called arc line ball.
[ترجمه گوگل]به توپ منحنی توپ خط قوس نیز گفته می شود
[ترجمه ترگمان]توپ منحنی نیز به عنوان توپ خط قوس نیز نامیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The weather threw curve ball at their outdoor picnic and they had to eat indoors.
[ترجمه گوگل]آب و هوا توپ منحنی را به پیک نیک آنها در فضای باز پرتاب کرد و آنها مجبور شدند در خانه غذا بخورند
[ترجمه ترگمان]آب و هوا توپ را در پیک نیک خارج از خانه شان پرت کردند و مجبور شدند در داخل خانه غذا بخورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her professor had begun the course with an intellectual curve ball.
[ترجمه گوگل]استاد او دوره را با یک توپ منحنی فکری آغاز کرده بود
[ترجمه ترگمان]استاد او با یک توپ منحنی فکری مسیر را آغاز کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If you're not home, who will show me how to throw a curve ball?
[ترجمه گوگل]اگر در خانه نیستید، چه کسی به من نشان می دهد که چگونه یک توپ منحنی پرتاب کنم؟
[ترجمه ترگمان]اگر شما خانه نیستید، چه کسی به من نشان خواهد داد که چگونه یک توپ curve را پرتاب کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Did you know that the laws of physics suggest that the curve ball is actually impossible?
[ترجمه گوگل]آیا می دانستید که قوانین فیزیک نشان می دهد که توپ منحنی در واقع غیرممکن است؟
[ترجمه ترگمان]آیا می دانستید که قوانین فیزیک پیشنهاد می کنند که این توپ در حقیقت غیر ممکن است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• ball which crosses the plate on the opposite side than the side it was pitched from (baseball); something that is unexpected or something that comes in an unexpected way; hard ball, something which is extremely tricky (slang)
ball which crosses the plate on the opposite side than the side it was pitched from (baseball); something that is unexpected or something that comes in an unexpected way

پیشنهاد کاربران

** In a figurative sense, a curveball refers to something unexpected and difficult to deal with, often surprising or challenging a person in an unforeseen way.
به صورت مجازی، توپ منحنی به چیزی غیر منتظره و دشوار برای مقابله اشاره دارد که اغلب به طور غیر منتظره ای فرد را غافلگیر یا به چالش می کشد.
...
[مشاهده متن کامل]

### Usage in a Sentence
** Life threw him a curveball when he lost his job unexpectedly.
زندگی او را، با از دست دادن غیر منتظره شغلش، غافلگیر کرد.
مثال؛
1. Just when everything seemed to be going well, life threw her a curveball.
2. The sudden change in the project deadline was a real curveball for the team.
### Related Forms
** Throw someone a curveball ( idiom ) , Curveball ( noun )

Sometimes life throw curved balls at you
گاهی زندگی اتفاقات غیر منتظره ای برات رقم می زنه
اتفاقات غیرمنتظره، شگفتی سازها
از دیدگاه روانشناسی: رویدادهایی که انتظارش رو نداریم و ناگهانی رخ میدن و غیره منتظره هستند.
یه چیزی که فوت و فن خاص خودشو داره و باید با تریک های خاص انجام بشه
مثلا میتونیم بگیم حساس یا تخصصی
چیزی که یکدفعه و غیر قابل پیش بینی رخ دهد

منظور خود توپ نیست. منظور نوعی ضربه با توپ است که از بیسبال گرفته شده. در فوتبال هم الان هست: توپ کات دار، ضربه ی کات دار.
ضربه ای که در حین حرکت توپ به دور خود می چرخد و در نتیجه مسیر نهایی دقیقا قابل پیش بینی نیست
کنایه از چیزهای غافلگیرکننده

۱. توپ بیسبال که سفیده با خطوط بخیه مانند قرمز رنگ
۲. چیزی یا اتفاقی غیر منتظره
فکر کنم اسم کتاب جدید رابین شارما باشه
اتفاق غیر منتظره ای که باعث سردرگمی و تعجب می شود و نیاز به اتخاذ تصمیم یا عکسل العمل سریع دارد.
An unexpected occurrence or thing that causes confusion or uncertainty and requires a quick reaction or correction.
...
[مشاهده متن کامل]

They really threw her a curve ball when they asked her a personal question at work.

چیزی که غیرمنتظره، غافلگیر کننده و یا موجب حواس پرتی باشد.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس