اسم ( noun )
• (1) تعریف: an arc of a circle or any line resembling such a segment.
• مترادف: arc
• مشابه: arch, bend, bias, bow, curvature, incurve, parabola, turn, wave
• مترادف: arc
• مشابه: arch, bend, bias, bow, curvature, incurve, parabola, turn, wave
- She drew a nearly perfect curve.
[ترجمه گوگل] او یک منحنی تقریباً عالی کشید
[ترجمه ترگمان] خم شد و تکانی به خود داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خم شد و تکانی به خود داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a bend in a road.
• مترادف: bend, turn
• مشابه: elbow
• مترادف: bend, turn
• مشابه: elbow
- Drive carefully around that sharp curve.
[ترجمه محمد] حوالی پیچ تند با دقت رانندگی کن|
[ترجمه گوگل] با احتیاط در اطراف آن پیچ تند رانندگی کنید[ترجمه ترگمان] با دقت دور آن منحنی تند رانندگی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a baseball pitch in which the ball curves toward the opposite side from which it was thrown; curve ball; curve ball.
- The pitcher threw a curve on that last pitch.
[ترجمه گوگل] پارچ یک منحنی روی زمین آخر انداخت
[ترجمه ترگمان] این پارچ در آخرین درجه یک انحنا پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این پارچ در آخرین درجه یک انحنا پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a line graph that represents a single variable affected by changing conditions.
• مشابه: graph
• مشابه: graph
• (5) تعریف: a misleading trick.
• مترادف: ruse, trick
• مشابه: deception, ploy, swindle, wile
• مترادف: ruse, trick
• مشابه: deception, ploy, swindle, wile
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: curves, curving, curved
حالات: curves, curving, curved
• : تعریف: to cause to curve; impart a curve to.
• مترادف: bend, turn
• متضاد: straighten
• مشابه: arch, bow, incurve
• مترادف: bend, turn
• متضاد: straighten
• مشابه: arch, bow, incurve
- The carpenter curved the wood with a plane.
[ترجمه گوگل] نجار چوب را با هواپیما منحنی کرد
[ترجمه ترگمان] نجار چوب را با یک هواپیما پیچ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نجار چوب را با یک هواپیما پیچ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We'll curve the gravel path so that it goes around that tree.
[ترجمه گوگل] ما مسیر شن را منحنی می کنیم تا دور آن درخت بچرخد
[ترجمه ترگمان] مسیر شنی را تغییر می دهیم تا دور آن درخت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مسیر شنی را تغییر می دهیم تا دور آن درخت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: curved (adj.)
مشتقات: curved (adj.)
• : تعریف: to bend in or have the shape of a curve.
• مترادف: arc, bend
• متضاد: straighten
• مشابه: arch, bow, break, curl, incurve, sinuate, swing, turn, wave, wind
• مترادف: arc, bend
• متضاد: straighten
• مشابه: arch, bow, break, curl, incurve, sinuate, swing, turn, wave, wind
- The road curves to the left at the top of the hill.
[ترجمه گوگل] جاده در بالای تپه به سمت چپ منحنی می شود
[ترجمه ترگمان] جاده ای که به سمت چپ در بالای تپه کشیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جاده ای که به سمت چپ در بالای تپه کشیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید