curt

/ˈkɜːrt//kɜːt/

معنی: مختصر، کوتاه و مختصر، اجمالی
معانی دیگر: کوتاه و بی ادبانه، رک، (در اصل) کوتاه، کوتاه شده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: curter, curtest
مشتقات: curtly (adv.), curtness (n.)
(1) تعریف: unpleasantly abrupt; brusque.
مترادف: abrupt, brisk, brusque, short
متضاد: expansive
مشابه: bluff, blunt, crusty, gruff, plump, rude, snappish, snippy, unceremonious

- His curt greeting made me wonder what had upset him.
[ترجمه گوگل] سلام کوتاه او باعث شد به این فکر کنم که چه چیزی او را ناراحت کرده است
[ترجمه ترگمان] سلام و سلام نظامی او مرا متعجب ساخت که چرا او را ناراحت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm sorry I was curt with you earlier; I was under a lot of pressure.
[ترجمه مجید طرقی] نمی دانم از چه ناراحت بود که خشک و کوتاه با من حال و احوال کرد.
|
[ترجمه گوگل] متاسفم که قبلاً با شما کوتاه آمدم من خیلی تحت فشار بودم
[ترجمه ترگمان] متاسفم که زود با شما کوتاه بودم؛ تحت فشار زیادی بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: short; terse.
مترادف: short, terse
متضاد: voluble
مشابه: abbreviated, brief, concise, laconic, pithy, succinct

- The announcement of his resignation was curt and without mention of any reasons.
[ترجمه گوگل] اعلام استعفای وی کوتاه و بدون ذکر دلیل بود
[ترجمه ترگمان] خبر استعفای او مختصر و بدون ذکر دلایل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a curt reply
پاسخ تند و زننده

2. The boss was rather curt with him.
[ترجمه گوگل]رئیس نسبتاً با او رفتاری کوتاه داشت
[ترجمه ترگمان]سرکارگر با او تند و کوتاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her tone of voice was curt.
[ترجمه گوگل]لحن صدایش کوتاه بود
[ترجمه ترگمان]لحن صدایش کوتاه و کوتاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He dismissed them with a curt nod.
[ترجمه گوگل]با تکان سر کوتاهی آنها را رد کرد
[ترجمه ترگمان]او با تکان کوتاهی آن ها را مرخص کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. With a curt nod, he turned away and sat down.
[ترجمه گوگل]با سر تکون دادن سرش رو برگردوند و نشست
[ترجمه ترگمان]سرش را به علامت تایید تکان داد و برگشت و نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His tone was curt and unfriendly.
[ترجمه گوگل]لحنش کوتاه و غیر دوستانه بود
[ترجمه ترگمان]صدایش کوتاه و خشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He gave me an extremely curt answer.
[ترجمه گوگل]او به من پاسخ بسیار کوتاهی داد
[ترجمه ترگمان]او به من خیلی مختصر جواب داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He's rather curt when he's angry.
[ترجمه گوگل]زمانی که عصبانی است نسبتاً کوتاه است
[ترجمه ترگمان]وقتی عصبانی می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The ambassador dismissed him with a curt nod of the head.
[ترجمه گوگل]سفیر با تکان سر کوتاهی او را برکنار کرد
[ترجمه ترگمان]سفیر با سربه سرش اشاره کرد و او را مرخص کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. 'No!' was his curt rejoinder.
[ترجمه گوگل]"نه!" پاسخ کوتاه او بود
[ترجمه ترگمان]! ن - - - - - - - پاسخ قاطع او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A curt note of rejection arrived from the company director.
[ترجمه گوگل]یک یادداشت کوتاه از رد از مدیر شرکت دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]یک یادداشت کوتاه از رد شدن از مدیر شرکت رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. "The matter is closed," was the curt reply.
[ترجمه گوگل]پاسخ کوتاه این بود: «موضوع بسته است»
[ترجمه ترگمان]پاسخ کوتاهی بود: \" موضوع بسته شده است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He thanks Paul with a curt nod.
[ترجمه گوگل]او با تکان سر کوتاهی از پل تشکر می کند
[ترجمه ترگمان]از پل تشکر کرد و سرش را به علامت موافقت تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I responded with curt answers tempered with moderate annoyance.
[ترجمه گوگل]من با پاسخ های کوتاهی که با مزاحمت متوسطی همراه بود پاسخ دادم
[ترجمه ترگمان]من با پاسخ های کوتاهی که با آزردگی ملایم توام بود پاسخ دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. On the sixth day, after a curt nod from the chef, Mark realised he must be doing something half-right.
[ترجمه گوگل]در روز ششم، پس از تکان دادن سر کوتاه سرآشپز، مارک متوجه شد که باید کاری را نیمه کاره انجام دهد
[ترجمه ترگمان]روز ششم، پس از کمی تکان دادن سر آشپز، مارک متوجه شد که باید کاری را درست انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مختصر (صفت)
brief, abridged, concise, summary, short, little, terse, succinct, compendious, laconic, curt, synoptic, synoptical, telegraphic

کوتاه و مختصر (صفت)
curt

اجمالی (صفت)
glancing, curt

انگلیسی به انگلیسی

• brief, blunt, rude, gruff, unceremonious
if someone is curt, they speak in a brief and rather rude way.

پیشنهاد کاربران

مشابه کلمه brusque
کوتاه و بی ادبانه
سرسری
گستاخ
گستاخانه، بی رودربایستی، بدونِ تعارف

بپرس