cursed

/ˈkɜːrst//kɜːst/

معنی: ملعون، رجیم
معانی دیگر: نفرین شده، لعنت شده، (معمولا curst می نویسند - قدیمی) بدخو، تندخوی، بددهان، سلیطه، دهان دریده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: cursedness (n.)
(1) تعریف: worthy of being detested or hated.
متضاد: blessed

(2) تعریف: subject to a curse.
متضاد: blessed

جمله های نمونه

1. cursed be the day (in which) i was born!
لعنت به روزی که (در آن) زاده شدم !

2. cursed with misfortunes
دچار بدبیاری

3. a cursed family
خانواده ی نفرین شده

4. he cursed his own wretched fate
او به سرنوشت بد خود لعنت کرد.

5. he cursed to his heart's content
تا دلش می خواست فحش داد.

6. this cursed job!
این شغل لعنتی !

7. be cursed with
دچار بودن،رنج بردن از،مصیبت دار بودن

8. a people cursed by disease and famine
مردمی که از بیماری و قحطی رنج می بردند.

9. he is cursed with a shrewish wife
او گرفتار همسر سلیطه ای شده است.

10. we were cursed but we didn't peep
فحش شنیدیم ولی جیک نزدیم.

11. Grandma protested, but he cursed her and rudely pushed her aside.
[ترجمه گوگل]مادربزرگ اعتراض کرد، اما او به او فحش داد و با بی ادبی او را کنار زد
[ترجمه ترگمان]مادربزرگ اعتراض کرد اما او را نفرین کرد و با خشونت او را کنار زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This work is a cursed nuisance.
[ترجمه گوگل]این کار یک مزاحمت نفرین شده است
[ترجمه ترگمان]این کار آزار دهنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I cursed her roundly for being late.
[ترجمه گوگل]فحشش دادم که دیر اومد
[ترجمه ترگمان]رک و راست به او فحش دادم که دیر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They were fre-quently cursed in those days.
[ترجمه گوگل]آنها در آن روزها اغلب مورد نفرین قرار می گرفتند
[ترجمه ترگمان] اون روزا کم تر کسی نفرین شده ان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She seems cursed with bad luck.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد او با بدشانسی نفرین شده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که او از بد شانسی نفرین شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The old man cursed his enemies.
[ترجمه سامان] پیرمرد دشمنان خود را نفرین کرد
|
[ترجمه گوگل]پیرمرد دشمنانش را نفرین کرد
[ترجمه ترگمان]پیرمرد دشمنان خود را لعنت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ملعون (صفت)
foul, accursed, damned, cursed, cussed, anathematized, unblessed, maledicted

رجیم (صفت)
cursed

انگلیسی به انگلیسی

• damned, under a curse; evil, wretched
someone who is cursed is suffering as the result of a curse.
if you are cursed with something, you are very unlucky in having it.

پیشنهاد کاربران

طلسم شده
نفرین شده
A cursed house
خانه نفرین شده
the cursed girl
دختر نفرین شده مثل انابل
بدبیار
In recent years I've been cursed with worsening eyesight.
لعنتی
It's a cursed nuisance, having to work late every evening!
نفرین شده
humorous I think my car is cursed - it never starts when I need it.
نفرین کردن

بپرس