curiously

/ˈkjʊr.iː.ə.sli//ˈkjʊr.iː.ə.sli/

ازروی کنجکاوی

جمله های نمونه

1. He felt curiously detached from what was going on.
[ترجمه گوگل]او به طرز کنجکاویی احساس می کرد که از آنچه در حال وقوع است جدا شده است
[ترجمه ترگمان]با کنجکاوی از آنچه در پیش بود احساس می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His boy bent curiously to the skeleton of the buck.
[ترجمه گوگل]پسرش با کنجکاوی به سمت اسکلت جفتک خم شد
[ترجمه ترگمان]پسر با کنجکاوی به اسکلت گوزن خم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The boy bent curiously to the skeleton of the buck.
[ترجمه گوگل]پسر با کنجکاوی به سمت اسکلت جفتک خم شد
[ترجمه ترگمان]پسر با کنجکاوی به اسکلت گوزن خم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her daughter's accident had left her curiously unmoved.
[ترجمه گوگل]تصادف دخترش او را به طرز عجیبی تکان نداده بود
[ترجمه ترگمان]تصادف دخترش با کنجکاوی او را ترک گفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Curiously enough, a year later exactly the same thing happened again.
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی عجیب، یک سال بعد دقیقاً همان اتفاق دوباره تکرار شد
[ترجمه ترگمان]عجیب بود که یک سال بعد، دقیقا همین اتفاق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The pain had receded and he felt curiously calm.
[ترجمه گوگل]درد فروکش کرده بود و به طرز عجیبی احساس آرامش می کرد
[ترجمه ترگمان]درد از بین رفته بود و او به نحو عجیبی احساس آرامش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was there all day but, curiously, I didn't see her.
[ترجمه گوگل]او تمام روز آنجا بود، اما، عجیب، من او را ندیدم
[ترجمه ترگمان]تمام روز را آنجا بود، اما با کنجکاوی، من او را ندیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Curiously enough he had never seen the little girl.
[ترجمه گوگل]جالب است که او هرگز دختر کوچک را ندیده بود
[ترجمه ترگمان]عجیب بود که هرگز آن دختر کوچک را ندیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. 'Are you really an artist?' Sara asked curiously.
[ترجمه گوگل]آیا شما واقعا یک هنرمند هستید؟ سارا با کنجکاوی پرسید
[ترجمه ترگمان]تو واقعا هنرمندی؟ سارا با کنجکاوی پرسید:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She felt curiously unreal, as if she were in the midst of a dream.
[ترجمه گوگل]او احساس کنجکاوی غیر واقعی می کرد، انگار در میان رویا است
[ترجمه ترگمان]به طرزی عجیب غیرواقعی به نظر می رسید، انگار که در میان یک رویا فرورفته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was curiously reluctant to talk about the experience.
[ترجمه گوگل]او به طرز عجیبی تمایلی به صحبت در مورد این تجربه نداشت
[ترجمه ترگمان]با کنجکاوی میل داشت در مورد این تجربه حرف بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He found himself in a curiously paradoxical situation.
[ترجمه گوگل]او خود را در موقعیت عجیب و غریبی یافت
[ترجمه ترگمان]خود را در یک وضع عجیب و غریب یافته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The house felt curiously empty without the children.
[ترجمه گوگل]خانه به طرز عجیبی بدون بچه ها خالی بود
[ترجمه ترگمان]خانه بدون بچه ها به نحو عجیبی خالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. 'What have you got in there?' Felix asked curiously.
[ترجمه گوگل]"در آنجا چه داری؟" فلیکس با کنجکاوی پرسید
[ترجمه ترگمان]اونجا چی داری؟ فیلکس با کنجکاوی پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Harry was curiously silent through all this.
[ترجمه گوگل]هری با کنجکاوی تمام اینها سکوت کرد
[ترجمه ترگمان]هری با کنجکاوی تمام این حرف ها را زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in an inquisitive manner

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : curiosity
صفت ( adjective ) : curious
قید ( adverb ) : curiously
1. Presently he released her and sitting back on his heels looked at her curiously.
در حال حاضر او را آزاد کرد و پشت پاشنه اش نشسته با کنجکاوی به او نگاه کرد.
2. it was of cedar, curiously inlaid with some darker wood.
...
[مشاهده متن کامل]

از چوب سدر بود ، به طرز عجیبی با چوب های تیره تر منبت کاری شده بود.
3. Presently he released her and sitting back on his heels looked at her curiously.
در حال حاضر او را آزاد کرد و پشت پاشنه اش نشسته با کنجکاوی به او نگاه کرد.
4. He looked curiously at the kitchen knife and the coal hammer, which were lying on the table where she had left them.
به چاقوی آشپزخانه و پتک زغال سنگ که روی میزی که او آنها را رها کرده بود ، با کنجکاوی نگاهی انداخت.
5. it seemed as though his sensuality were curiously spiritual.
به نظر می رسید که احساسات او به طرز عحیب و غریبی معنوی است.
6. The lieutenant governor's speech was a curiously unmomentous affair, a litany of recent bills passed by the Legislature.
سخنان فرماندار ستوان یک موضوع عجیب و غریبی بود ، انبوهی از لایحه های اخیر که توسط قانونگذار تصویب شده بود.
Curiously= با کنجکاوی، به طرز عجیبی، به طرز عجیب و غریبی

به طرز عجیب وغریبی
به طرز عجیب
به طرز غیر عادی
به طرز کنجکاوی برانگیزی
عجیب، قریب
( curiously creature ) = موجود عجیب و قریب
در اقدامی عجیب، بر خلاف انتظار
با کنجکاوی
با کمال شگفتی
عجیب آنکه
in a manner differing from the usual or expected
with curiosity
برخلاف انتظار/ معمول
کنجکاوانه
شگفت انگیزانه
به طرز عجیبی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس