cupboard

/ˈkəbərd//ˈkʌbəd/

معنی: گنجه، قفسه، گنجه ظروف غذا و غیره
معانی دیگر: جاظرفی، ظرفدان، کابینت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a cabinet with shelves designed for storage of food, dishes, clothing, or the like.
مشابه: cabinet

- Could you put these paper plates in the cupboard above the refrigerator?
[ترجمه گوگل] آیا می توانید این بشقاب های کاغذی را در کمد بالای یخچال قرار دهید؟
[ترجمه ترگمان] می توانید این صفحات کاغذی را در قفسه بالای یخچال بگذارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These towels go in the bathroom cupboard.
[ترجمه S] این حوله ها در کابینت حمام هستند
|
[ترجمه گوگل] این حوله ها در کمد حمام قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان] این حوله ها توی کابینت دستشویی هستن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We found a carpenter to hang the new cupboards.
[ترجمه گوگل] یک نجار پیدا کردیم که کمدهای جدید را آویزان کند
[ترجمه ترگمان] ما یک نجار پیدا کردیم که گنجه های جدید را نصب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a linen cupboard
ملافه دان (قفسه ی ملافه ها)

2. Every family has a skeleton in the cupboard.
[ترجمه گوگل]هر خانواده یک اسکلت در کمد دارد
[ترجمه ترگمان]هر خانواده یک اسکلت در قفسه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There is a skeleton in the cupboard.
[ترجمه گوگل]یک اسکلت در کمد وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک اسکلت در قفسه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There's a broom cupboard under the stairs.
[ترجمه بهمن] یک کمد جارو زیر پله ها هست
|
[ترجمه گوگل]یک کمد جارویی زیر پله ها هست
[ترجمه ترگمان]زیر پله ها گنجه کوچکی هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The plate is kept in a locked cupboard.
[ترجمه گوگل]بشقاب در کمد قفل دار نگهداری می شود
[ترجمه ترگمان]بشقاب در یک گنجه قفل شده نگهداری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A cupboard stands in the corner of the room.
[ترجمه گوگل]یک کمد در گوشه اتاق ایستاده است
[ترجمه ترگمان]در گوشه اتاق یک گنجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The mice in the cupboard squeaked.
[ترجمه گوگل]موش های داخل کمد جیرجیر می کردند
[ترجمه ترگمان]موش توی گنجه با صدای جیرجیر مانندش گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I found these apples mouldering in the cupboard.
[ترجمه گوگل]من این سیب ها را در حال قالب گیری در کمد پیدا کردم
[ترجمه ترگمان]من این سیب ها رو تو کمد پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We hung our coats in a cupboard in the hall.
[ترجمه گوگل]کت هایمان را در یک کمد در هال آویزان کردیم
[ترجمه ترگمان]coats را در گنجه ای که در راهرو بود آویزان کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This glass belongs in the cupboard.
[ترجمه گوگل]این لیوان متعلق به کمد است
[ترجمه ترگمان]این شیشه متعلق به گنجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Don't fling your shoes in the cupboard,put them in neatly.
[ترجمه گوگل]کفش های خود را در کمد پر نکنید، آنها را به طور مرتب در داخل کمد قرار دهید
[ترجمه ترگمان]کفش های تو را توی کابینت پرت نکن، آن ها را مرتب کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The mains switch is in the cupboard under the stairs.
[ترجمه گوگل]کلید برق در کمد زیر پله ها قرار دارد
[ترجمه ترگمان]switch که در قفسه است، زیر پله است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. he cupboard was full of rubbish.
[ترجمه گوگل]کمدش پر از آشغال بود
[ترجمه ترگمان]انباری پر از زباله بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There's some sugar in the cupboard.
[ترجمه yasna beheshti] مقداری شکر در کابینت وجود دارد
|
[ترجمه گوگل]مقداری شکر در کمد است
[ترجمه ترگمان]توی قفسه هم مقداری شکر هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Measure the depth of the cupboard/shelf.
[ترجمه گوگل]عمق کمد/قفسه را اندازه بگیرید
[ترجمه ترگمان]عمق قفسه \/ قفسه را اندازه بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گنجه (اسم)
armoire, closet, cupboard, cuddy

قفسه (اسم)
rack, cupboard, cabinet, encasement, wardrobe

گنجه ظروف غذا و غیره (اسم)
cupboard

تخصصی

[عمران و معماری] جای انبار کردن - گنجه

انگلیسی به انگلیسی

• closet, cabinet (with shelves)
a cupboard is a piece of furniture with doors at the front and usually shelves inside.

پیشنهاد کاربران

کمد ، کابینت
cupboard 4 ( n )
cupboard
cupboard 3 ( n )
cupboard
cupboard 2 ( n )
cupboard
cupboard 1 ( n ) ( kʌbərd ) =a piece of furniture with doors and shelves used for storing dishes, food, clothes, etc. , e. g. kitchen cupboards.
cupboard
به معنای همون cabinet ( کابینت ) در امریکن هستش
معادل بریتیش برای واژه cabbinet
a piece of furniture with doors and shelves used for storing dishes, food, clothes, etc
میشه قفسه یا به زبون خودمون پاتختی
در انگلستان این کلمه به معنی کابینت آشپزخانه می باشد که ظروف در آن قرار میگیرد
کابِرد
قفسه - کابینت
cupboard :کمد ' کمد دیواری ' کابینت
Drawer :کشو
roof :سقف
sofa :مبل ' کاناپه

عالی
سقف

کابینت

جاظرفی. . . . ظرف دان. . . . کابینت
کابینت
سوپر اشپزخانه
کمد - قفسه - گمجه
کمد - قفسه - کابینت - کمد دیواری - کاناپه - جاظرفی
کمد
قفسه یا کابینت
کمد دیواری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس