1. cup and saucer
فنجان و نعلبکی
2. cup (up) didoes
(عامیانه) کار احمقانه یا شیطنت آمیز کردن،دسته گل به آب دادن
3. a cup of coffee
یک فنجان قهوه
4. a cup of sugar and the like amount of flour
یک فنجان شکر و مقدار مساوی (یا همان مقدار) آرد
5. a cup of wine
یک گیلاس شراب
6. a cup race for sailboats
مسابقه ی جام قهرمانی ویژه ی قایق های بادی
7. coffee cup rings on the table
دایره های (باقیمانده) از فنجان قهوه بر روی میز
8. his cup of happiness was brimful
جام سعادتش لبریز بود.
9. the cup had many nicks
فنجان لب پریدگی های زیادی داشت.
10. the cup slid from naheed's hand
فنجان از دست ناهید افتاد.
11. the cup slipped from my hand and fell into the pool
فنجان از دستم لیز خورد و افتاد توی استخر.
12. the cup which is on the table
فنجانی که روی میز است
13. this cup is only plate, so it's not expensive
این جام روکش شده است و لذا گران قیمت نیست.
14. to cup water from a stream
با فنجان آب از جوی برداشتن
15. world cup
جام جهانی
16. (somebody's) cup of tea
سوگلی،محبوب،مورد علاقه
17. coffee cup
فنجان قهوه خوری
18. egg cup
جا تخم مرغی
19. paper cup
لیوان مقوایی،لیوان کاغذی
20. somebody's cup of tea
محبوب کسی،دلخواه کسی،مورد علاقه ی کسی
21. a cracked cup
فنجان ترکدار
22. a disposable cup
لیوان یک بار مصرف
23. a paper cup dispenser
(دستگاه) پخش گر لیوان کاغذی
24. a pleasant cup of tea
یک فنجان چای مطبوع
25. a polluted cup
فنجان نجس
26. a soup cup
پیاله ی سوپ خوری
27. . . . when the cup is full whether sweet or bitter
. . . . پیمانه چو پر شود چه شیرین و چه تلخ
28. fix me a cup of tea, will you
لطفا یک فنجان چای برایم درست کن.
29. he broke the cup himself
او خودش فنجان را شکست.
30. he filled his cup
او فنجان خود را پر کرد.
31. he jiggled the cup to mix the milk and coffee
برای مخلوط کردن شیر و قهوه فنجان را تکان تکان داد.
32. he raised his cup and said "cheers!"
او گیلاس خود را بلند کرد و گفت: ((به سلامتی !))
33. he turned the cup over
او فنجان را وارونه کرد.
34. hold the full cup steady, else it may spill
فنجان پر را بی تکان نگهدار و الا می ریزد.
35. how about a cup of tea?
یک فنجان چای چطور است ؟
36. i had a cup of tea and a large serving of cake
یک فنجان چای و یک تکه ی بزرگ کیک خوردم.
37. i requested another cup of tea and she said, "the two you had were more than enough for you!"
درخواست یک چای دیگرکردم و گفت: ((همان دو تا که خوردی زیادت است !))
38. she reached a cup from the shelf
از تاقچه یک فنجان برداشت.
39. she upset the cup of tea and ruined my painting
فنجان چای را واژگون کرد و نقاشی مرا خراب کرد.
40. writing is my cup of tea
نگارش کار دلخواه من است.
41. he drank the second cup too
او (محتویات) فنجان دوم را هم خورد.
42. if you tilt the cup the tea will spill on the rug
اگر فنجان را کج کنی چای روی فرش ریخته خواهد شد.
43. reading is not his cup of tea
خواندن را دوست ندارد.
44. she wears a d cup (bra)
اندازه ی پستان بند او d است.
45. swimming is not his cup of tea
شنا را دوست ندارد،اهل شنا نیست.
46. the child broke the cup
کودک فنجان را شکست.
47. the rim of the cup is dented
لبه ی فنجان پریده است.
48. to encrust a golden cup with gems
لیوان زرین را با جواهر آراستن
49. he sat down, cradling a cup of coffee in his hand
در حالی که فنجان قهوه را با دقت در دست گرفته بود نشست.
50. it's (it is) a nice cup but its handle is broken
فنجان خوبی است ولی دسته ی آن شکسته است.
51. the milk mantled in the cup
شیر در فنجان رویه بست.
52. can i interest you in a cup of tea?
چای میل دارید؟،چای چطور؟
53. he drank tea from a chipped cup
او از فنجان لب پریده چای می خورد.
54. i ordered two hamburgers and a cup of coffee
من دو همبرگر و یک فنجان قهوه سفارش دادم.
55. ali swung around to pari, holding a cup of tea
علی در حالی که فنجان چای در دست داشت به طرف پری چرخید.
56. eight horses will race for the golden cup
هشت اسب برای کاپ طلا مسابقه خواهند داد.
57. her lipstick on the brim of the cup
جای ماتیک او بر لبه ی فنجان
58. her white hands were curled around the cup
دستان سفیدش دور فنجان حلقه شده بودند.
59. she caught the insect by inverting her cup on it
او فنجان خود را روی حشره دمرو کرد و آن را گرفت.
60. she drank a second glass of fruit cup
او لیوان دوم معجون آب میوه را نوشید.
61. she drank tea from a riveted china cup
با یک فنجان چینی بندزده چای می خورد.
62. she sipped the tea and put the cup on the table
چای را مزه کرد و فنجان را روی میز گذاشت.
63. the children tipped the table and the cup fell off
بچه ها میز را کج کردند و فنجان افتاد.
64. three cupfuls of flour and half a cup of sugar
سه فنجان آرد و نیم فنجان شکر
65. (hafez) . . . . they kneaded man's clay into a cup
. . . . گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
66. she drank her coffee and swilled out the cup
قهوه ی خود را خورد و فنجان را آب کشید.
67. i strained the tea before pouring it into the cup
پیش از ریختن در فنجان چای را صافی کردم.
68. the heart did many years beseech us for the cup of jamshid
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد.
69. to make the cake, you will need two cups of flour and one cup of milk
برای درست کردن کیک دو فنجان آرد و یک فنجان شیر لازم خواهی داشت.