صفت ( adjective )
• (1) تعریف: adept at subtle or deceptive planning or action; crafty; shrewd.
• مترادف: artful, crafty, foxy, shrewd, wily
• متضاد: honest, simple
• مشابه: calculating, captious, deceitful, fraudulent, guileful, insidious, resourceful, slick, sly, smart, subtle, tricky
• مترادف: artful, crafty, foxy, shrewd, wily
• متضاد: honest, simple
• مشابه: calculating, captious, deceitful, fraudulent, guileful, insidious, resourceful, slick, sly, smart, subtle, tricky
- He was a cunning man who was determined to have sole influence over the president.
[ترجمه گوگل] او مردی حیله گر بود که مصمم بود تنها بر رئیس جمهور نفوذ داشته باشد
[ترجمه ترگمان] او مردی زیرک بود که مصمم بود بر رئیس جمهور نفوذ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او مردی زیرک بود که مصمم بود بر رئیس جمهور نفوذ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Cunning and manipulative, he always found a way to get what he desired.
[ترجمه گوگل] حیله گر و حیله گر، او همیشه راهی برای رسیدن به خواسته اش پیدا می کرد
[ترجمه ترگمان] حیله گر و متقلب، همیشه راهی برای بدست آوردن چیزی که می خواست پیدا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حیله گر و متقلب، همیشه راهی برای بدست آوردن چیزی که می خواست پیدا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: done with skill, dexterity, or ingenuity.
• مترادف: artful, clever, dexterous, ingenious, skillful
• متضاد: half-baked, ill-conceived, lame, shoddy, sloppy
• مترادف: artful, clever, dexterous, ingenious, skillful
• متضاد: half-baked, ill-conceived, lame, shoddy, sloppy
- He congratulated himself on his cunning scheme.
[ترجمه گوگل] او به خود بابت نقشه حیله گرانه اش تبریک گفت
[ترجمه ترگمان] از این نقشه زیرکانه خود به خود تبریک گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از این نقشه زیرکانه خود به خود تبریک گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: cunningly (adv.), cunningness (n.)
مشتقات: cunningly (adv.), cunningness (n.)
• (1) تعریف: subtle or deceptive planning or action; craftiness; shrewdness.
• مترادف: artfulness, craftiness, foxiness, shrewdness
• مشابه: craft, deceit, duplicity, guile, subtlety, trickery
• مترادف: artfulness, craftiness, foxiness, shrewdness
• مشابه: craft, deceit, duplicity, guile, subtlety, trickery
- The prisoner used all his cunning in planning his escape.
[ترجمه گوگل] زندانی در برنامه ریزی فرار از تمام حیله گری خود استفاده کرد
[ترجمه ترگمان] زندانی همه حیله و حیله خود را برای فرار او بکار می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زندانی همه حیله و حیله خود را برای فرار او بکار می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The plot required a great deal of nerve and cunning.
[ترجمه گوگل] طرح به مقدار زیادی اعصاب و حیله گری نیاز داشت
[ترجمه ترگمان] این طرح کلی اعصاب و حیله گری لازم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این طرح کلی اعصاب و حیله گری لازم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: skill, dexterity, or ingenuity.
• مترادف: adeptness, dexterity, ingenuity, skill
• مشابه: address, artifice
• مترادف: adeptness, dexterity, ingenuity, skill
• مشابه: address, artifice
- We admired the cunning with which the gadget was put together.
[ترجمه گوگل] ما حیله گری را که این ابزار با هم چیده شد تحسین کردیم
[ترجمه ترگمان] cunning را که با آن ابزار کار می کردند تحسین می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] cunning را که با آن ابزار کار می کردند تحسین می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید