cumulative

/ˈkjuːmjələtɪv//ˈkjuːmjʊlətɪv/

معنی: جمع شونده، انباشته
معانی دیگر: فزاینده، فزونگر، افزاینده، مرکب، (حقوق - وابسته به شواهد و مدارکی که شواهد و مدارک قبلی را تایید می کند) مضاعف، موید، تصاعدی، هم افزود (در مورد مجازات)، اضافی، افزوده (در مورد مدت زندان)، انباشتی، تراکمی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: cumulatively (adv.), cumulativeness (n.)
(1) تعریف: becoming larger or greater by means of gradual addition.

- The final exam is aimed at measuring students' cumulative knowledge of the subject studied over the school year.
[ترجمه لیدا] امتحان نهایی به سنجش دانش افزوده شده دانش آموزان از موضوعات مطالعه شده در طی سال تحصیلی کمک می کند.
|
[ترجمه گوگل] امتحان نهایی با هدف اندازه گیری دانش تجمعی دانش آموزان از موضوع مورد مطالعه در طول سال تحصیلی برگزار می شود
[ترجمه ترگمان] هدف از این امتحان، سنجش دانش انباشته دانشجویان از موضوع مورد مطالعه در طی سال تحصیلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: formed or acquired by gradual addition.

- cumulative debt
[ترجمه گوگل] بدهی انباشته
[ترجمه ترگمان] بدهی انباشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. cumulative evidence
شواهد موید

2. cumulative interest is interest that is added to the principal and draws additional interest
بهره ی مرکب بهره ای است که بر اصل پول افزوده می شود و بهره ی اضافی به آن تعلق می گیرد.

3. cumulative curve
(ریاضی) نمودار انباشتی،نمودار تراکمی

4. cumulative error
لغزش فزونگر (اشتباهی که میزان و اهمیت آن در آزمون های پی درپی مرتبا بیشتر می شود)،خطای تراکمی

5. cumulative probability
(ریاضی) احتمال تجمعی،شاید فزاینده

6. the cumulative effects of small daily doses of this medicine
تاثیر فزاینده ی مقدار کمی از این دوا در هر روز

7. Depression is often caused by the cumulative effects of stress and overwork.
[ترجمه گوگل]افسردگی اغلب به دلیل اثرات تجمعی استرس و کار بیش از حد ایجاد می شود
[ترجمه ترگمان]افسردگی اغلب ناشی از اثرات فزاینده استرس و کار زیاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Learning is a cumulative process.
[ترجمه گوگل]یادگیری یک فرآیند تجمعی است
[ترجمه ترگمان]یادگیری یک فرآیند تجمعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The evolution of human life was a gradual, cumulative process.
[ترجمه گوگل]تكامل زندگي انسان يك فرآيند تدريجي و تجمعي بود
[ترجمه ترگمان]تکامل زندگی انسان یک فرآیند تدریجی و انباشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The cumulative effect of using so many chemicals on the land could be disastrous.
[ترجمه گوگل]اثر تجمعی استفاده از مواد شیمیایی بسیار بر روی زمین می تواند فاجعه آمیز باشد
[ترجمه ترگمان]تاثیر فزاینده استفاده از مواد شیمیایی بسیار زیادی بر روی زمین می تواند فاجعه بار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. What about cumulative selection; how much more effective should this be?
[ترجمه گوگل]در مورد انتخاب تجمعی چطور؟ چقدر باید موثرتر باشد؟
[ترجمه ترگمان]در مورد انتخاب فزاینده چه؟ این باید چقدر موثرتر باشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The cumulative results impressively followed suit, and that improvement could be found across the board.
[ترجمه گوگل]نتایج انباشته به طرز چشمگیری از همین روند پیروی کردند، و این پیشرفت را می‌توان در سراسر صفحه مشاهده کرد
[ترجمه ترگمان]نتایج انباشته به طور جدی به دنبال آن بودند، و این بهبود را می توان در سراسر هیات مدیره یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But the cumulative effect is gridlock.
[ترجمه گوگل]اما اثر تجمعی گریدلاک است
[ترجمه ترگمان]اما اثر انباشته بن بست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Natural selection, the cumulative development of more efficient replicators in a competitive situation, is certainly an important factor in evolution.
[ترجمه گوگل]انتخاب طبیعی، توسعه تجمعی همانندسازهای کارآمدتر در یک موقعیت رقابتی، قطعاً یک عامل مهم در تکامل است
[ترجمه ترگمان]انتخاب طبیعی، توسعه فزاینده of کارآمدتر در یک موقعیت رقابتی، قطعا یک عامل مهم در تکامل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Using the unit cumulative normal frequency distribution we may compute confidence limits for our estimate of beta.
[ترجمه گوگل]با استفاده از توزیع فرکانس عادی تجمعی واحد، ممکن است محدودیت‌های اطمینان را برای تخمین بتا محاسبه کنیم
[ترجمه ترگمان]با استفاده از توزیع فرکانس طبیعی واحد، ما می توانیم محدودیت های اطمینان را برای برآورد ما از بتا محاسبه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Then there is the cumulative effect of accidents, small and large.
[ترجمه گوگل]سپس اثر تجمعی تصادفات کوچک و بزرگ وجود دارد
[ترجمه ترگمان]سپس اثر فزاینده تصادفات، کوچک و بزرگ وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Before that there were many generations of cumulative selection, based upon some quite different replicating entities.
[ترجمه گوگل]قبل از آن، نسل‌های زیادی از انتخاب تجمعی، بر اساس موجودیت‌های تکرار شونده کاملاً متفاوت وجود داشت
[ترجمه ترگمان]پیش از آن، نسل های زیادی از انتخاب تجمعی، براساس برخی از نهاده ای مختلف تکرار، وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Consideration could be given to the interaction and cumulative effects of various pollutants.
[ترجمه گوگل]می توان به اثرات متقابل و تجمعی آلاینده های مختلف توجه کرد
[ترجمه ترگمان]ملاحظات می تواند به تعامل و اثرات فزاینده آلاینده های متعدد داده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جمع شونده (صفت)
accumulative, cumulative

انباشته (صفت)
replete, full, cumulative, acervate, stored, congested, stockpiled, stodgy, tumped

تخصصی

[حسابداری] انباشت
[سینما] انباشتی
[عمران و معماری] انباشت شونده - تجمعی
[برق و الکترونیک] انباشته، جمع شونده
[صنعت] تجمعی، جمعی، سر جمع، انباشته
[نساجی] ناباشته - متمع - متراکم
[ریاضیات] تراکمی، جمعی، انباشته، یکجا، مجتمع، تجمعی، انباشتی، جمع شونده
[آمار] تجمعی

انگلیسی به انگلیسی

• increasing, accruing, snowballing
something that is cumulative keeps increasing in quantity or degree.

پیشنهاد کاربران

تجمیعی
In fact, the phases have been cumulative rather than one replacing the preceding one.
در واقع، فازها به جای اینکه یکی جایگزین فاز قبلی شود، تجمعی بوده اند.
accumulative, additive, additory, chain, summative
۱. فزاینده. افزاینده. رو به افزایش ۲. تراکمی. انباشتی ۳. متراکم. متراکم شده ۴. {بهره} مرکب
مثال:
the cumulative effects of small daily doses of this medicine
تاثیرات فزاینده ی مقدار کمی از این دارو در هر روز
تراکمی، تجمعی، انباشته، یکجا، جمع شونده، روانشناسی: تراکمی، بازرگانی: متراکم
Increasing by one addition after anothe
انباشت تدریجی
یکجا، متراکم
فزاینده
افزایشی، فزاینده، تصاعدی، تجمعی
مفهموم " به تدریج زیادشونده" یا "پیوسته زیاد شونده" را داره.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
cumulative effect هم یک کالوکیشنه به معنی "اثر تجمعی"
برهم افزوده
learning is a cumulative process. یادگیری یه پروسه ی افزایشی و پیش رونده است.
افزایش روز افزون
تراکم
تصاعدی
هیچ کلمه معادلی برای این واژه در فارسی وجود ندارد:
1 - فعل cumulate : به تدریج انباشتن
2 - صفت cumulative: به تدریج انباشته شونده
جمع شده ، انباشته شده
تراکمی
قابل ملاحظه
هنگفت
بسزا
انباشته، تجمعی، فزاینده
تجمعی
انباشته
جمع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس