cumbrance


وظیفه ی شاق، مزاحمت شدید، سربار سنگین، بار طاقت فرسا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a troublesome burden or encumbrance.

- the cumbrance of his physical handicap
[ترجمه گوگل] محدودیت جسمانی او
[ترجمه ترگمان] نقص جسمانی و ناتوانی جسمی او،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

بپرس