cultural lag


پس افتادگی فرهنگی، واپس افتادگی فرهنگی، ناهماهنگی فرهنگی

جمله های نمونه

1. It is a kind of cultural lag and lack of spirit of innovation, and also the governmental misleading and serious self-reform lag.
[ترجمه گوگل]نوعی عقب ماندگی فرهنگی و فقدان روحیه نوآوری و نیز عقب ماندگی گمراه کننده و جدی خود اصلاحی دولتی است
[ترجمه ترگمان]این نوعی از عقب ماندگی فرهنگی و فقدان روح نوآوری و همچنین گمراه کننده دولتی و تاخیر در اصلاح نفس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It take a lot of time to catch up with a cultural lag .
[ترجمه گوگل]زمان زیادی طول می کشد تا به عقب ماندگی فرهنگی برسیم
[ترجمه ترگمان]زمان زیادی طول می کشد تا با یک وقفه فرهنگی آشنا شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Guizhou Province in western China, as the less developed regions, economic, political, cultural lag behind the national average.
[ترجمه گوگل]استان گوئیژو در غرب چین، به عنوان مناطق کمتر توسعه یافته، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی عقب تر از میانگین ملی است
[ترجمه ترگمان]استان Guizhou در غرب چین، به عنوان مناطق کم تر توسعه یافته، عقب ماندگی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی پشت میانگین ملی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It takes a lot of time to catch up with a cultural lag.
[ترجمه گوگل]رسیدن به عقب ماندگی فرهنگی زمان زیادی می برد
[ترجمه ترگمان]زمان زیادی طول می کشد تا با یک وقفه فرهنگی آشنا شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Childhood obesity is not just personal diet and physical health problems, but a cultural lag phenomenon.
[ترجمه گوگل]چاقی دوران کودکی فقط یک رژیم غذایی شخصی و مشکلات جسمی نیست، بلکه یک پدیده تاخیر فرهنگی است
[ترجمه ترگمان]چاقی کودکی تنها رژیم غذایی شخصی و مشکلات جسمی نیست، بلکه یک پدیده عقب ماندگی فرهنگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

بپرس