• : تعریف: someone who is charged with or guilty of a mistake, fault, or crime. • مترادف: offender, perpetrator, wrongdoer • مشابه: criminal, defendant, delinquent, felon, lawbreaker, malefactor, miscreant, transgressor, villain
- It was a heinous crime, and the detective could not rest until he'd found the culprit.
[ترجمه ایلیا ابراهیمی] این یک جنایت فجیع بود کارآگاه نتوانست آرام کردن تا وقتی مجرم را پیداکرد
|
[ترجمه گوگل] این یک جنایت فجیع بود و کارآگاه تا زمانی که مقصر را پیدا نکرده بود نمی توانست آرام بگیرد [ترجمه ترگمان] این جنایت فجیع بود و کارآگاه نمی توانست تا زمانی که مجرم را پیدا نکرده بود استراحت کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Why am I always assumed to be the culprit whenever something goes wrong around here?
[ترجمه گوگل] چرا هر وقت مشکلی در این اطراف پیش میآید همیشه من را مقصر فرض میکنند؟ [ترجمه ترگمان] چرا من همیشه فرض می کنم که هر وقت یه مشکلی پیش بیاد من مقصر باشم؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. cigarette smoking is the main culprit in causing cancer of the lungs
سیگار کشیدن عامل اصلی سرطان ریه است.
2. Who is the culprit who has eaten all the strawberries?
[ترجمه گوگل]مقصر کیست که همه توت فرنگی ها را خورده است؟ [ترجمه ترگمان]این کیست که همه the را خورده است؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The police caught the culprit with the stolen articles in his car.
[ترجمه گوگل]پلیس مجرم را با اشیای مسروقه داخل خودرو دستگیر کرد [ترجمه ترگمان]پلیس یک متهم را با دزدی که در ماشینش بود دستگیر کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. In the Sherlock Holmes story, the culprit turned out to be a snake.
[ترجمه گوگل]در داستان شرلوک هلمز معلوم شد که مقصر یک مار است [ترجمه ترگمان]در داستان شرلوک هولمز، مجرم تبدیل به یک مار شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Are you the culprit who broke this window?
[ترجمه گوگل]آیا شما مقصری هستید که این پنجره را شکستید؟ [ترجمه ترگمان]تو مقصر هستی که این پنجره رو شکسته؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Police finally managed to catch the culprit.
[ترجمه گوگل]پلیس بالاخره موفق شد مجرم را دستگیر کند [ترجمه ترگمان]پلیس در نهایت توانست مجرم را دستگیر کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Someone broke a cup: who was the culprit?
[ترجمه گوگل]یکی فنجان را شکست: مقصر کی بود؟ [ترجمه ترگمان]یه نفر یه لیوان شکسته که مقصر کیه؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The main culprit in the current crisis seems to be modern farming techniques.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد مقصر اصلی بحران کنونی تکنیک های کشاورزی مدرن باشد [ترجمه ترگمان]به نظر می رسد عامل اصلی در بحران کنونی، روش های کشاورزی مدرن باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The culprit came clean after long questioning.
[ترجمه رضامیرزارضی] متهم پس از پرسشهای بسیار تبرئه شد
|
[ترجمه گوگل]مقصر پس از بازجویی طولانی پاک شد [ترجمه ترگمان]این متهم پس از بازجویی های طولانی تمیز شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The police put the culprit in jail.
[ترجمه گوگل]پلیس مجرم را به زندان انداخت [ترجمه ترگمان]پلیس مجرم را در زندان قرار داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He knows the culprit but is not letting on.
[ترجمه گوگل]او مقصر را می شناسد اما اجازه نمی دهد [ترجمه ترگمان]اون مقصر رو میشناسه ولی بهش اجازه نمیده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. High production costs are the main culprit .
[ترجمه گوگل]هزینه های بالای تولید مقصر اصلی هستند [ترجمه ترگمان]هزینه های بالای تولید مجرم اصلی هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Police collared the culprit as he was leaving the premises.
[ترجمه گوگل]پلیس در حالی که مجرم را در حال ترک محل بود، یقه گرفت [ترجمه ترگمان]پلیس مجرم را در حین ترک محل دستگیر کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The culprit will be whipped when he is found.
[ترجمه گوگل]وقتی مقصر پیدا شد شلاق می خورد [ترجمه ترگمان]مجرم را وقتی پیدا می شود شلاق خواهد زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. But woe betide the culprit who trespasses on the wrong side of 50.
[ترجمه گوگل]اما وای به حال مجرمی که از طرف اشتباه 50 تجاوز می کند [ترجمه ترگمان]اما لعنت بر این گناهکار که در جنبه اشتباه ۵۰ سال دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. The most elusive culprit remains the built-in contradictions of the capitalist system.
[ترجمه گوگل]گریزان ترین مقصر، تضادهای درونی نظام سرمایه داری است [ترجمه ترگمان]The متهم در تناقض با سیستم کاپیتالیسم است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. The culprit: an educational program he had installed for his 3-year-old daughter.
[ترجمه گوگل]مقصر: یک برنامه آموزشی که برای دختر 3 ساله اش نصب کرده بود [ترجمه ترگمان]مجرم: یک برنامه آموزشی که او برای دختر ۳ ساله اش نصب کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
مقصر (اسم)
criminal, delinquent, culprit
ادم خطاکار یا مجرم (اسم)
culprit
تخصصی
[حقوق] بزه کار، مجرم، متهم
انگلیسی به انگلیسی
• one accused, offender, guilty party when some harm has been done, the culprit is the person who did it.
Offender=person guilty of a fault or crime خطاکار - مقصر - عامل - باعث - ( منشا مشکل )
culprit ( n ) ( kʌlprət ) =a person or thing responsible for causing a problem, e. g. The police quickly identified the real culprits.
۱. مجرم - مقصر - خطا/گناهکار ۲. عامل ◀️ I have just apprehended the culprits who robbed the Bank of England : من سارقین بانک انگلستان را پیدا کرده ام. معنای دقیق تر و درست تر ( من مجرمانی که از بانک انگلیس سرقت کردند را دستگیر/توقیف کرده ام ) ... [مشاهده متن کامل]
noun [count] : a person who has committed a crime or done something wrong ◀️The police eventually located the culprits. — often used figuratively Lack of exercise and poor diet are the chief/main/real◀️ culprits in heart disease.
The guilty person The one who should be blamed مقصر، خطاکار