cue

/ˈkjuː//kjuː/

معنی: چوب بیلیارد، اشارت، ایماء، ردیف، سخن رهنما، صف، راهنمایی کردن، اشاره کردن، با چوب بیلیارد زدن، صف بستن
معانی دیگر: (هر اشاره یا حرفی که آغاز کاری را یادآور شود) علامت، آرنگ، ایما، کنایه، (روان شناسی) نشانه، راهنما (انگیزه ی ثانوی که راهنما یا راهگشای رفتار و کنش است)، رهگشا، برگه، رهگشا شدن، نشانه دادن، (نمایش و موسیقی) سر نخ دادن، (با اشاره و غیره) یادآور شدن، (تئاتر و غیره) اشاره، سرنخ (واژه یا عبارت و غیره که هنرپیشه را به انجام کاری یادآوری می کند)، حرکت یا نشانی که نوازنده یا خواننده را به آغاز کاری یادآوری می کند، (نادر) نقش بازیگر در نمایش، (نادر) خطمشی، (قدیمی) خلق و خو، طرز فکر، (رادیو و فیلم و تلویزیون) فرمان، رجوع شود به: queue، (بیلیارد و اسنوکر و غیره) چوب بیلیارد، گویزن، (بیلیارد و غیره) با گویزن توپ سفید را زدن، اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر، vi : اشاره کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: in theater, anything done or said that is a signal for speech or action on the stage.

(2) تعریف: anything that serves as a signal for action.
مشابه: signal, spur

- The bell was our cue to come to dinner.
[ترجمه سیروس مرادی فارسانی] زنگ نشانه ( علامت ) ما برای صرف شام بود.
|
[ترجمه گوگل] زنگ نشانه ما برای آمدن به شام ​​بود
[ترجمه ترگمان] زنگ تفریح ما برای صرف شام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cues, cuing, cued
• : تعریف: to signal by giving a cue to.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a long stick, narrow at the tip, that is used by pool and billiards players to hit the ball.

(2) تعریف: see queue.
مشابه: queue
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cues, cuing, cued
(1) تعریف: to form (hair) into a braid hanging down from the back of the head.

(2) تعریف: in pool, to set (the cue ball) in a proper shooting position.

جمله های نمونه

1. cue learning
نشانه آموزی

2. cue in
(در تئاتر) مکالمه یا موسیقی را (در لحظه ی خاصی) آغاز کردن

3. (right) on cue
(درست) به موقع،(درست) در هنگام مناسب

4. follow somebody's cue
از کسی سرمشق گرفتن،به کسی اقتدا کردن

5. take one's cue from somebody
از دیگری سرمشق گرفتن،به اشاره ی دیگری کاری را آغاز کردن

6. the host started yawning, so that was our cue to leave
صاحب خانه شروع کرد به دهان دره کردن و ما فهمیدیم که هنگام رفتن است.

7. when she opens the window, it is our cue to rush into the room
وقتی او پنجره را باز می کند علامت این است که ما باید به درون اتاق هجوم بیاوریم.

8. Our success was the cue for other companies to press ahead with new investment.
[ترجمه گوگل]موفقیت ما سرنخی برای سایر شرکت‌ها بود تا سرمایه‌گذاری‌های جدید را ادامه دهند
[ترجمه ترگمان]موفقیت ما نشانه این بود که سایر شرکت ها با سرمایه گذاری جدید جلو بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The actor missed his cue and came onto the stage late.
[ترجمه گوگل]این بازیگر نقش خود را از دست داد و دیر به صحنه آمد
[ترجمه ترگمان]بازیگر دستش را از دست داد و دیر به صحنه آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I had never known him miss a cue.
[ترجمه sara] هیچ وقت ندیدم که او سرنخی را از دست بدهد.
|
[ترجمه گوگل]من هرگز نمی دانستم که او یک نشانه را از دست داده است
[ترجمه ترگمان]من هرگز او را ندیده بودم که دست از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I can't just cry on cue!
[ترجمه گوگل]من نمی توانم فقط از روی نشانه گریه کنم!
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم فریاد بزنم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. When I nod my head, that's your cue to interrupt the meeting.
[ترجمه گوگل]وقتی سرم را تکان می دهم، این نشانه شما برای قطع جلسه است
[ترجمه ترگمان]وقتی سرم را تکان می دهم، این علامت تو است که جلسه را قطع می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The studio manager will cue you in when it's your turn to sing.
[ترجمه گوگل]مدیر استودیو وقتی نوبت شما برای آواز خواندن باشد، شما را راهنمایی می کند
[ترجمه ترگمان]مدیر استودیو وقتی نوبت شماست که آواز بخوانید به شما علامت خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They all took their cue from their leader.
[ترجمه گوگل]همه آنها سرنخ خود را از رهبر خود گرفتند
[ترجمه ترگمان]همه آن ها نشانه رهبر خود را به دست گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The architects took their cue for the design of the new pub from the nearby Jacobean house, Aston Hall.
[ترجمه گوگل]معماران سرنخ خود را برای طراحی میخانه جدید از خانه ژاکوبین، استون هال در همان نزدیکی گرفتند
[ترجمه ترگمان]این معماران برای طراحی میخانه جدید از استون ویلا در همان نزدیکی، به مسیر خود رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Taking his cue from his companion, he apologized for his earlier display of temper.
[ترجمه Learner] با اشاره دوستش از نمایش خلق و خوی بد قبلی خود عذرخواهی کرد
|
[ترجمه گوگل]او با گرفتن سرنخ از همراهش، به خاطر رفتار قبلی خود عذرخواهی کرد
[ترجمه ترگمان]از همراهی خود با او خداحافظی کرد و به خاطر نشان دادن خلق و خوی او عذرخواهی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چوب بیلیارد (اسم)
cue

اشارت (اسم)
cue

ایماء (اسم)
cue

ردیف (اسم)
order, run, row, tier, string, series, line, rank, cue, succession

سخن رهنما (اسم)
hint, cue

صف (اسم)
muster, row, series, army, queue, lineup, array, rank, formation, cue, file

راهنمایی کردن (فعل)
lead, conduce, guide, steer, cue, herald, usher, instruct

اشاره کردن (فعل)
point, motion, mention, hint, sign, allude, nudge, insinuate, imply, cue, beckon

با چوب بیلیارد زدن (فعل)
cue

صف بستن (فعل)
queue, cue

تخصصی

[سینما] علامت برای شروع انجام کار - فرمان - اشاره / علامت
[کامپیوتر] علامت، کتایه ( در برنامه های نمایشی ) کد تعبیه شده ای که زمان رخدادیک عمل را مشخص می کند .

انگلیسی به انگلیسی

• signal (for an actor, singer, etc.); example; long tapering wooden rod used in a billiards game; long stick with a concave attachment at the end which is used in the game of shuffleboard
give a signal, indicate
a cue is something said or done by a performer that is a signal for another performer to begin speaking or doing something.
you can refer to something that is a signal for someone to do something as a cue.
a cue is also a long stick used in snooker, billiards, and pool.
if you take your cue from someone, you use their behaviour as an indication of what you should do.
if you say that something happened on cue, you mean that it happened just when it was expected to happen.

پیشنهاد کاربران

علامت دادن
اشاره کردن
آماده ی پخش کردن ( صدا یا تصویر )
سرنخ.
1 - cue = a signal showing when it is time to do something
2 - clue = a piece of evidence that helps solve a mystery or a crime; information that someone needs
.
.
1 - The trumpet player waited for the cue from the conductor = the trumpet player waited for the conductor to give him a signal to begin
...
[مشاهده متن کامل]

.
2 - When you come across an unfamiliar English word, you should look at the surrounding words for clues to its meaning = you should look for information in the rest of the sentence

تاثیر گرفتن.
در بعضی متنها، مجازاً میتونه به معنای جرقه یا محرک باشه.
a word or action in a play or film that is used as a signal by a performer to begin saying or doing something
یک کلمه یا علامت در یک نمایشنامه یا فیلم که به عنوان علامتی توسط مجری برای شروع گفتن یا انجام کاری استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

مشابه کلمه action، حرکت یا اقدام در هنگام فیلمبرداری و. . .
She waited for her cue – the ring of the telephone – to come on stage.
Being passed over for promotion twice was his cue to start looking for another job

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/cue
با یه اشاره
cue the music
یه اصطلاحه
یعنی صدای آهنگو ببر بالا
یا آهنگو پلی کن
cue
به معنی علامت دادن هست . برای مثال وقتی فردی سخنرانی می کند ، افرادی هم در بین جمعیت یا در کنار ایشان به جمعیت علامت میدهند که شعار خاصی بدهند یا رفتار خاصی داشته باشند.
معنی : علامت دادن، نشانه دادن، کد دادن
cue ( موسیقی )
واژه مصوب: اشاره 1
تعریف: 1. آخرین نت های یک بخش سازی یا آوازی که برای راهنمایی، اندکی پیش از ورود ( entrance ) و پس از سکوتی طولانی ( long rest ) ، با نت های کوچک تر در بخش نوشتِ ( performing part ) بخشی دیگر می آید 2. نوعی حرکت رهبر سازگان/ رهبر ارکستر که به نوازندگان یا آوازخوانان ورود و اجرای بخش ویژۀ آنها را یادآوری می کند 3. نام سازهای حذف شده در نت نوشت فشردۀ یک اثر سازگانی/ ارکستری که در کنار نت نویسی برای ساز جایگزین مناسب، آورده می شود
...
[مشاهده متن کامل]

راه در رو
کد/ نشانه/ علامت
سرنخ
اشاره کوچیک ولی کلیدی داشتن به چیزی
از کسی خط گرفتن
سرنخ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس