cubism

/ˈkjuːˌbɪzəm//ˈkjuːbɪzəm/

معنی: کوبیسم، مکتب کوبیسم در نقاشی
معانی دیگر: (هنر) کوبیسم، حجم گری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: cubist (n.)
• : تعریف: an early twentieth-century movement in painting and sculpture in which objects were represented abstractly by geometrical forms.

جمله های نمونه

1. Picasso approached Cubism, however, primarily through his interest in analysing and investigating the nature of solid forms.
[ترجمه گوگل]با این حال، پیکاسو عمدتاً از طریق علاقه اش به تحلیل و بررسی ماهیت اشکال جامد به کوبیسم نزدیک شد
[ترجمه ترگمان]با این حال، پیکاسو به Cubism نزدیک شد، اما عمدتا از طریق علاقه خود به تحلیل و تحقیق در مورد ماهیت اشکال جامد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. For, like tribal art, the Cubism of Picasso and Braque was to be essentially conceptual.
[ترجمه گوگل]زیرا، مانند هنر قبیله ای، کوبیسم پیکاسو و براک اساساً مفهومی بود
[ترجمه ترگمان]برای مثال، مانند هنر قبیله ای، Cubism پیکاسو و براک ظاهرا مفهومی مفهومی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This was the real link between Cubism and tribal art.
[ترجمه گوگل]این پیوند واقعی کوبیسم و ​​هنر قبیله ای بود
[ترجمه ترگمان]این ارتباط واقعی بین Cubism و هنر قبیله ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. For example, cubism is very little like its object, and abstract art, not at all.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، کوبیسم بسیار کم شبیه به موضوع خود است، و هنر انتزاعی، اصلاً
[ترجمه ترگمان]برای مثال، cubism بسیار کمی شبیه به شی، و هنر انتزاعی است، نه اصلا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's a form of cubism, I suppose.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم این نوعی کوبیسم است
[ترجمه ترگمان]به نظر من، این یک جور cubism
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Picasso and Braques were the pioneers of cubism.
[ترجمه گوگل]پیکاسو و براکز پیشگامان کوبیسم بودند
[ترجمه ترگمان]پیکاسو و Braques پیشگام of بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Enright practises an emotional cubism, using her characters to piece together the world in strange combinations with sharp little sentences.
[ترجمه گوگل]انرایت یک کوبیسم عاطفی را تمرین می‌کند و از شخصیت‌هایش استفاده می‌کند تا جهان را در ترکیب‌های عجیب و غریب با جملات کوچک تند ترکیب کند
[ترجمه ترگمان]Enright با استفاده از شخصیت هایی که در ترکیب عجیبی با جملات کوتاه و کوتاه، جهان را با هم ترکیب می کنند، رفتاری عاطفی به خود می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The influences of Cubism, Futurism and Dada are evident in such work.
[ترجمه گوگل]تأثیرات کوبیسم، فوتوریسم و ​​دادا در چنین آثاری مشهود است
[ترجمه ترگمان]تاثیرات of، futurism و Dada در چنین کاری مشهود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Impressionism begat post-impressionism, which begat cubism, which sired futurism, expressionism and all manner of errant abstractions.
[ترجمه گوگل]امپرسیونیسم، پست امپرسیونیسم را آغاز کرد، که کوبیسم را به وجود آورد، آینده‌گرایی، اکسپرسیونیسم و ​​انواع انتزاعات نادرست را به وجود آورد
[ترجمه ترگمان]Impressionism، post و impressionism وجود دارد که cubism را به وجود می آورد که sired، expressionism و همه نوع of را به وجود می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Cubism had affinities with the new European interest in Jazz.
[ترجمه گوگل]کوبیسم با علاقه جدید اروپایی به جاز پیوندهایی داشت
[ترجمه ترگمان]Cubism با علاقه جدید اروپایی به جاز تزیین شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Cubism showed different aspects of an object in the same picture.
[ترجمه گوگل]کوبیسم جنبه های مختلفی از یک شی را در یک تصویر نشان داد
[ترجمه ترگمان]Cubism جنبه های مختلفی از یک شی را در یک تصویر نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She differed from early realists as much as cubism from impressionism.
[ترجمه گوگل]او با رئالیست های اولیه به همان اندازه که کوبیسم با امپرسیونیسم تفاوت داشت
[ترجمه ترگمان]او با realists اولیه به اندازه cubism از امپرسیونیسم مخالف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Cubism, Abstractionism, and Pop art have all been epochs in the postrealistic era.
[ترجمه گوگل]کوبیسم، انتزاع گرایی و هنر پاپ همگی دوره هایی در دوران پسا رئالیستی بوده اند
[ترجمه ترگمان]Cubism، Abstractionism، و هنر پاپ در دوران postrealistic به دوره ای تبدیل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. With his egg cubism — paintings drawn on recycled egg cartons — Dutch artist Enno de Kroon forces his viewers to change their perspective, with stunning results.
[ترجمه گوگل]هنرمند هلندی Enno de Kroon با کوبیسم تخم‌مرغ‌اش - نقاشی‌هایی که روی کارتن‌های تخم‌مرغ بازیافتی کشیده شده‌اند - بینندگانش را مجبور می‌کند دیدگاه‌شان را تغییر دهند و نتایج خیره‌کننده‌ای به همراه دارد
[ترجمه ترگمان]enno de Kroon، هنرمند هلندی، با نقاشی های his که بر روی cartons recycled نقاشی شده بود، بینندگان خود را مجبور کرد تا چشم انداز خود را با نتایج خیره کننده تغییر دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This was the cityscape of Cubism.
[ترجمه گوگل]این منظره شهری کوبیسم بود
[ترجمه ترگمان] این \"cityscape of\" بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کوبیسم (اسم)
cubism

مکتب کوبیسم در نقاشی (اسم)
cubism

انگلیسی به انگلیسی

• nonrepresentational artistic movement of the early 20th century which uses geometrical forms to represent objects
cubism is a style of art, begun in the early twentieth century, in which objects are represented as if they could be seen from several different positions at the same time, using many lines and geometrical shapes.

پیشنهاد کاربران

a 20th - century style of art, in which objects and people are represented by geometric shapes
یک سبک هنری قرن بیستم که در آن اشیا و آدمها با اشکال هندسی نشان داده می شدند.
( تعریف لانگمن )
cubism ( هنرهای تجسمی )
واژه مصوب: کوبیسم
تعریف: از سبک های هنری اوایل سدۀ بیستم که به تشریح یا تلفیق هم‏زمان یک شی‏ء از وجوه مختلف، در یک چشم‏انداز، می‏پردازد
A style of painting

بپرس