cubby

/ˈkʌbiː//ˈkʌbɪ/

معنی: محل کوچک ومحصور، محوطه مکعب
معانی دیگر: محوطه مکعب، محل کوچک ومحصور

جمله های نمونه

1. My office is a cubby - hole in the basement.
[ترجمه گوگل]دفتر من یک سوراخ کوچک در زیرزمین است
[ترجمه ترگمان]دفتر من یه سوراخ توی زیرزمین هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The cubby is also a perfect padded rest for wrist curls.
[ترجمه گوگل]کوبی همچنین یک استراحت کامل برای فر کردن مچ است
[ترجمه ترگمان]این جا همچنین یک استراحت کامل و راحت برای حلقه های مچ دست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In style respect, the curtain of general cubby should in order to compare compact model had better, lest make the space because of the curtain multifarious and appear more narrow small.
[ترجمه گوگل]از نظر سبک، پرده ی عمومی باید برای مقایسه مدل جمع و جور بهتر باشد تا مبادا فضا را به دلیل پرده چندتایی و باریک تر کوچک به نظر برسانند
[ترجمه ترگمان]به لحاظ سبک، پرده سیاست عمومی باید به منظور مقایسه مدل فشرده بهتر باشد، تا این که فضا را به دلیل جنبه های متعدد ایجاد کرده و محدودتر به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Perhaps you can ask, cubby itself is not big, again without foundation make a partition, much jam .
[ترجمه گوگل]شاید بخواهید بپرسید، خود کابی بزرگ نیست، دوباره بدون پایه یک پارتیشن درست کنید، مربا بسیار
[ترجمه ترگمان]شاید شما می توانید بپرسید که خود جای خود بزرگ نیست، باز هم بدون ایجاد یک افراز، خیلی مربا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Cubby : A small room; a cubbyhole; a small secluded room; a small compartment.
[ترجمه گوگل]Cubby : یک اتاق کوچک یک سوراخ کوچک؛ یک اتاق کوچک خلوت؛ یک محفظه کوچک
[ترجمه ترگمان]یک اتاق کوچک؛ گوشه دنج، یک اتاق کوچک، یک کوپه کوچک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The cubby can choose the curtain that light color, cool color moves to decorate, because light color, cool color can create a kind of capacious, refined vision effect.
[ترجمه گوگل]کوبی می تواند پرده ای را انتخاب کند که رنگ روشن و رنگ سرد برای تزئین آن حرکت می کند، زیرا رنگ روشن، رنگ سرد می تواند نوعی جلوه دید بزرگ و ظریف ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]این جا می تواند پرده را انتخاب کند که رنگ روشن، رنگ خنک به سمت تزیین می رود، چون رنگ نور، رنگ خنک می تواند نوعی اثر بینایی بزرگ و capacious ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Use a cubby technically or alternately the space comes out to deposit clothings .
[ترجمه گوگل]از یک کوبی به صورت فنی استفاده کنید یا به طور متناوب از فضایی که برای قرار دادن لباس بیرون می آید استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از یک کابینت به لحاظ فنی استفاده کنید و یا به طور متناوب از فضا برای ذخیره clothings استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A difficulty that cubby adornment decorates is: Want to have indispensible furniture again, but cannot content is completely suffer from.
[ترجمه گوگل]مشکلی که زینت‌های کوچک تزئین می‌کنند این است: می‌خواهید دوباره مبلمان ضروری داشته باشید، اما نمی‌توانید به طور کامل از آن رنج ببرید
[ترجمه ترگمان]مشکلی که به تزئینات تزیین داده می شود این است که: می خواهید دوباره اثاثیه را پر کنید، اما نمی تواند به طور کامل از آن رنج ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her three rats, Cubby, Sweet Pea and Little Bit, help her after a long day of work.
[ترجمه گوگل]سه موش او، کابی، نخود شیرین و لیتل بیت، پس از یک روز کاری طولانی به او کمک می کنند
[ترجمه ترگمان]سه موش او، کوبی، نخود شیرین و بیت کمی بعد از یک روز طولانی کار به او کمک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The centre console suffers the most with the ashtray and cubby hole covers feeling extremely flimsy.
[ترجمه گوگل]کنسول وسط بیشترین آسیب را از زیرسیگاری و روکش سوراخ های کوچکی که به شدت شل و ول می شود، متحمل می شود
[ترجمه ترگمان]کنسول مرکزی بیش ترین آسیب را با زیرسیگاری و حفره مخفی می کند که احساس extremely دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It’s a standard lamp when open, a nigh light when closed and acts as a cubby for your desk supplies.
[ترجمه گوگل]این یک لامپ استاندارد وقتی باز است، یک نور نزدیک در هنگام بسته است و به عنوان یک لامپ برای لوازم میز شما عمل می کند
[ترجمه ترگمان]این یک چراغ استاندارد است وقتی که باز است، یک نور نزدیک وقتی که بسته می شود و به عنوان یک جای برای تدارکات اداری شما عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I have set up two file cabinets, bookshelves and a cubby with 24 slots.
[ترجمه گوگل]من دو کمد بایگانی، قفسه کتاب و یک کوبی با 24 اسلات راه اندازی کرده ام
[ترجمه ترگمان]من دو قفسه پرونده ها، قفسه های کتاب و یک کابینت با ۲۴ جا خالی ایجاد کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. After sealing balcony be current, the balcony became a cubby again.
[ترجمه گوگل]پس از آب بندی بالکن فعلی، بالکن دوباره تبدیل به یک بالکن شد
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه بالکن را مهر و موم کرد، بالکن دوباره یک جای دیگر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Before mild package some year very popular, but these a few years gradually by desolate, because mild package can make the cubby appears more crowded, basically be, and combustible, clean not easily.
[ترجمه گوگل]قبل از بسته بندی ملایم برخی از سال بسیار محبوب است، اما این چند سال به تدریج توسط متروک، به دلیل بسته بندی ملایم می تواند به نظر می رسد cubby شلوغ تر، اساسا، و قابل احتراق، تمیز به راحتی نیست
[ترجمه ترگمان]قبل از بسته ملایم، یک سال بسیار محبوب بود، اما این چند سال کم کم خلوت شد، زیرا بسته ملایم می تواند به نظر شلوغ برسد، به طور ساده، و قابل احتراق باشد، نه به راحتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محل کوچک و محصور (اسم)
cubby

محوطه مکعب (اسم)
cubby

انگلیسی به انگلیسی

• hideout; nook, small enclosed place

پیشنهاد کاربران

بپرس