معنی: بچه، توله، بچه پستانداران گوشتخوار، بچهحیوان، توله زاییدنمعانی دیگر: (نوزاد پستاندارانی مانند شیر و پلنگ و روباه و گرگ و خرس و نهنگ) توله، رجوع شود به: cub scout، جوان خامدست و دست و پا چلفتی، بچه شیر، اخور
• (1)تعریف: the immature offspring of certain meat-eating mammals, such as the bear, lion, or fox.
• (2)تعریف: an inexperienced, immature, or awkward young person.
جمله های نمونه
1. a lion cub
بچه شیر
2. My uncle was the leader of my Cub pack.
[ترجمه گوگل]عمویم رهبر گروه توله من بود [ترجمه ترگمان]عموی من رهبر گروهم بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He had been a cub reporter for the Kansas City Star.
[ترجمه گوگل]او یک توله گزارشگر برای کانزاس سیتی استار بوده است [ترجمه ترگمان]او یک گزارشگر بچه در کانزاس سیتی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The lioness rejected the smallest cub, which died.
[ترجمه گوگل]شیر کوچکترین توله را رد کرد که مرد [ترجمه ترگمان]شیر ماده بچه کوچک تر را رد کرد و مرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. There was the red-haired cub scout who liked talking about his badges.
[ترجمه گوگل]یک پیشاهنگ توله مو قرمز بود که دوست داشت در مورد نشان هایش صحبت کند [ترجمه ترگمان]یه بچه مو قرمز بود که دوست داشت در مورد مدال هاش حرف بزنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The older bears will teach the cub how bears are supposed to behave in the wild.
[ترجمه Taha] معنیش میشه بچه بزرگ کنیم و خانواده تشکیل بدیم
|
[ترجمه گوگل]خرس های مسن تر به توله می آموزند که خرس ها چگونه باید در طبیعت رفتار کنند [ترجمه ترگمان]خرس های قدیمی تر به بچه بچه ها یاد می دهند که چگونه خرس ها در طبیعت وحشی رفتار می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. As for the Cub players they came out on the steps of their dugout and really let me have it.
[ترجمه گوگل]در مورد بازیکنان کاب، آنها روی پلههای سنگر خود بیرون آمدند و واقعاً به من اجازه دادند [ترجمه ترگمان]اما در مورد players Cub، آن ها بر روی پله های dugout خود ظاهر شدند و واقعا اجازه دادند که آن را داشته باشم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Her cub followed, watching her every move.
[ترجمه گوگل]توله اش دنبالش رفت و هر حرکت او را زیر نظر داشت [ترجمه ترگمان]بچه گرک به دنبالش روان شد و هر حرکت او را تماشا می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The children find an injured fox cub, and rear it.
[ترجمه گوگل]بچه ها یک توله روباه مجروح پیدا می کنند و آن را پرورش می دهند [ترجمه ترگمان]بچه ها یک بچه روباه زخمی پیدا می کنند و پشت آن را می گیرند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Understanding the class character of the Cub an state was a precondition to correct analysis of its development.
[ترجمه گوگل]درک شخصیت طبقاتی یک دولت توله پیش شرط برای تحلیل صحیح توسعه آن بود [ترجمه ترگمان]درک شخصیت کلاس of یک حالت پیش شرط برای تحلیل صحیح توسعه آن بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Then, according to these accounts, Chernomyrdin shot a cub cleanly through the neck.
[ترجمه گوگل]سپس، طبق این روایت ها، چرنومیردین یک توله را به طور تمیز از گردن شلیک کرد [ترجمه ترگمان]در این صورت، طبق این حساب ها، Chernomyrdin به یک بچه شلیک کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He had often watched the cub scouts playing rounders on the beach.
[ترجمه گوگل]او اغلب پیشاهنگان توله بازی را در ساحل تماشا کرده بود [ترجمه ترگمان]او بارها دیده بود که cub را در کنار ساحل بازی می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. July 7: J3C-65 Cub PH-UCG written-off in take-off crash at Groningen/Eelde.
[ترجمه گوگل]7 ژوئیه: J3C-65 Cub PH-UCG در هنگام برخاستن از زمین در گرونینگن/ایلد سقوط کرد [ترجمه ترگمان]۷ ژوییه: J۳C - ۶۵ بست PH - UCG در سقوط در Groningen \/ Eelde - خاموش شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• young animal (especially a young bear or tiger); scout; ill-mannered youth; inexperienced person a cub is a young wild animal such as a lion, wolf, or bear. a cub is also the same as a cub scout.
پیشنهاد کاربران
A cub is a term used to describe someone who is new or inexperienced in a particular field or activity. It is often used in reference to someone who is learning or training to become a professional or expert. ... [مشاهده متن کامل]
اصطلاحی است برای توصیف شخصی که در زمینه یا فعالیت خاصی، جدید یا بی تجربه است. اغلب برای اشاره به کسی که در حال یادگیری یا آموزش است تا حرفه ای یا متخصص شود استفاده می شود. تازه کار، مبتدی For example, in the world of sports, a young athlete who is just starting out might be called a cub. In a workplace setting, a new employee who is still learning the ropes might be referred to as a cub. A person who is new to a hobby or interest might describe themselves as a cub in that area.
Cub به معنی مثلا فکر میکنم حرف بدی باشه به معنی توله سگ
noun. the young of certain animals, as the bear, lion, or tiger. a young shark. a young and inexperienced person, especially a callow youth or young man
توله ( شیر و خرس و . . . )
پسری که میره با زن های سن بالا رفیق میشه هم میگن به پسره میگن اون به زنه میگن